سخن گوهر لجّهٔ سرمدی ست
بهین حجّت معجز احمدی ست
سخن چشمهٔ زندگانی بود
سخن نعمت جاودانی بود
سخن را به فرق سپهر افسری ست
به عالم، سخن سنج را سروری ست
زگنج سخن مایه دار است دل
چو نبود سخن، دل بود مشتِ گل
سخن گوهر و ابر نیسان دل است
سخن هدهد است و سلیمان دل است
به نطق، آدمی زاده انسان بود
حریف زبان بسته، حیوان بود
ولیکن نه هرکس سخن گستر است
بسا لب، که خاموشیش درخور است
شراب ار نداری به خم، پرمجوش
چو گوهرفروشی ندانی، خموش
ز آواز گردد عیان، حالها
خوشا حال سربستهٔ لال ها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.