گفت یاری، حزین بی دل را
خلق را در فساد می بینم
همه مست شراب کبر و حسد
همه غرق عناد می ببنم
وه چه آمد چه شد که نیکان را
بدتر از قوم عاد می بینم؟
گفتم ای دوست، ترک عربده کن
در تغافل، سداد می بینم
غمی از هیچ نیست یاران را
جنس غیرت کساد می بینم
...خرشان اگر حواله کنی
از دهنشان زیاد می بینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تخم گشت ای عجب مگر سخنم
که پراکنده بر زمین فکنم
او بروید همی و شاخ زند
من ازو دانه ای همی نچنم
از فنای سخن همی ترسم
[...]
چهکنم باکهکویم این سخنم
گله از بخت یا زچرخ کنم
نانبائی که شاعرست منم
شاعری نانبای خوش سخنم
گندم ارتفاع حصه عقل
بر در آسیای دل فکنم
برم از آسیا به دوکانی
[...]
گرچه بود از رسن به تاب تنم
رشته جان نشد جز آن رسنم
من همان طوطی شکر سخنم
که صدف بود حقه دهنم
گنبد عقل طاق دستارم
گلشن جان رواق پیرهنم
صنمی بر سریر فضل و ادب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.