گنجور

 
حزین لاهیجی

حیرتی دارم حزین از حال ابنای زمان

کودنی چند، از چراگاه کمی و کوتهی

پوزهء دعوی گشاده ستند در میدان لاف

مبتدی ناگشته، چون گشتند یا رب منتهی؟

دیده از بینش معرا، سینه از ادراک پاک

قلب از جان بی نصیب و صورت از معنی تهی

نیروی موری نه و با شیرمردان در مصاف

رتبهٔ کاهی نه و در جلوه با سرو سهی

غول صحرای غوایت دیو کهسار هوا

کور مادرزاد جهل و خضر راه گمرهی

موج را کرده خلاص از خجلت سرگشتگی

قطره را آورده بیرون از حجاب بی تهی

معنی کامل عیاران خرد را کرده مسخ

در دکان معرفت، قلاب زر ده دهی

جز تکبر فهم ناکرده ز ما و انما

غیر های و هو ندانند از ضمیر هو و هی

خامه ز ایشان در عذاب و صفحه ز ایشان در و بال

بی حصول درک معنی از خهیّ و از زهی

مردم آرایند و شرم این و تمیز و فهم این

می نخواهد دید دنیا، بعد ازین روی بهی

 
 
 
شمس مغربی

پیش شیران دعوی شیری مکن چون روبهی

نا خوش است از زشت و لاغر لاف حسن و فربهی

خوش نباشد با اسیری از امیری دم زدن

زشت باشد با گدائی لاف و دعوی شهی

تو سلیمانی ولیکن دیو دارد خاتمت

[...]

جامی

گر چه روزی از کف خواجه ست روزی ده خداست

بر سر روزی خوران خوش نیست زو منت نهی

نیست او جز کاسه و کفلیز دیگ رزق را

به که باشد کاسه و کفلیز از منت تهی

هلالی جغتایی

آن کف پا بر زمین حیفست، ای سرو سهی

چشم آن دارم که: دیگر پای بر چشمم نهی

تا سر از جیب خجالت بر ندارد آفتاب

خیمه بر دامان صحرا زن چو ماه خرگهی

می روی بر اوج خوبی، فارغ از بیم زوال

[...]

سلیم تهرانی

با کسی کی می‌کنم در عشقبازی همرهی

من که دایم از دل خود می‌کنم پهلو تهی

از ضعیفی برنمی‌آید ز لب فریاد من

ناله هم آخر به عشقت کرد با من کوتهی

شغل عشقم کرد از سامان عالم بی‌نیاز

[...]

وحدت کرمانشاهی

یاس را هرگز مباد ای دوست در دل ره دهی

زان که در این راه می‌افتی به چاه گمرهی

نا امیدی می‌کند محرومش از الطاف حق

گر کسی را نیست از الطاف یزدان آگهی

از عدم یک گام نبود بیش تا ملک قدم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه