شمارهٔ ۱۱۳
روشن از حیرت دل شد که دلارایی هست
در بر این آینه را، آینه سیمایی هست
پای آوارگیم، رهبر دامن نشود
گر بجز کوی تو، پنداشته ام، جایی هست
وسعت آباد دل، افتاده حزین در پیشت
برو از خویش که خوش دامن صحرایی هست
روشن از حیرت دل شد که دلارایی هست
در بر این آینه را، آینه سیمایی هست
پای آوارگیم، رهبر دامن نشود
گر بجز کوی تو، پنداشته ام، جایی هست
وسعت آباد دل، افتاده حزین در پیشت
برو از خویش که خوش دامن صحرایی هست
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...