به دستم داده دستی، برده در خونم فرو، دستی
به چاک سینه دارد غمزه دستی، در رفو دستی
خوشا عهدی که با کوتاه دستان، لطفها بودش
حمایل داشتم در گردن آن تندخو دستی
کدامین دست، خالی داشتم تا سبحه گردانم؟
که دستی رهن ساغر بود و در دست سبو دستی
دل مجروح را، شور قیامت در گریبان کن
سرت گردم، بکش گاهی، به زلف مشکبو دستی
سراپا ناز من، از تربتم دامنکشان مگذر
مبادا غافل از خاکم، برآرد آرزو دستی
زکم ظرفی به یک ساغر، خمارم نشکند چون گل
بود در خم مرا پیوسته دستی، در کدو دستی
کفم را در دعا، وصل تمنّا مدعا نبود
حزین از شرم عصیان، می گذارم پیش رو دستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برد از دست دلها آورد چون پیش رو دستی
ندارد هیچ کس در بردن دلها چو او دستی
دل و جان نالد و بالد به مسجد شیخ و زاهد را
چو مالد ماه من بر ساعد از بهر وضو دستی
کسی کو شد چو من از دست یاری سینه چاک او را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.