ز لوح حکمت اندیشان بگو خونین درونان را
که صدره شسته طفل اشک من چون مشق یونان را؟
غبار از تربتم چون بید مجنون می کشد بالا
سرافرازی بود افتادگی، طالع نگونان را
چه باید کرد مشت خون خود را؟ مضطرب حالم
سرافرازان نمی خواهند پامال زبونان را
به بند غیر تا باشد، بود دیوانگی ناقص
ز موی سر بود زنجیر پا، کامل جنونان را
نکویان را به خون زاهد و عاشق بود دستی
شراب مذهب و مشرب، حلال این ذوفنونان را
بخار از ارض، با جذب طبیعی بر نمی خیزد
چنین کز خاک ره برداشت چرخ سفله دونان را
حزین ، از معجز لعل که تعلیم سخن داری؟
خروشت، مهر بر لب می زند جادوفسونان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.