نگذاشت نی به هوشم، از نالهٔ رسایی
بیگانه ام ز خود کرد، آواز آشنایی
در باغ می سراید، هر مرغ با نوایی
دارد دم بهاران، پیغام آشنایی
گویند کیست در شهر، غارتگر شکیبت
سروی ست سرفرازی، شوخی ست خوش ادایی
گرگان یوسف جان، ابنای روزگارند
مردیم از غریبی، ای بی کسی کجایی؟
بازوی زال دنیا، چند افکند به خاکت؟
بی درد، پشت دستی، نامرد، پشت پایی
دامن کشان گذر کرد، یار از سر مزارم
ای ناله های و هویی، ای گریه های هایی
تا آب رفتهٔ جان بازآوری به جویم
قاصد بگو حدیثی، از لعل جانفزایی
از خون دیده در عشق، ساقی پر است جامم
یا حبّذا نعیمی، فی جنهٔ الولایی
گفتی حزین بیدل، با دوریم بسازد
الصّبرُ منک صعب یا منتهی منایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساس تنهایی و غم ناشی از جدایی صحبت میکند. او با نالههایی پر از درد و غم، بیگانگیاش از خود و دنیا را بیان میکند. در باغها، پرندگان هر کدام با نوایی بهاری میخوانند که پیامی از آشنایی دارد، اما شاعر در دل خود احساس غریبی میکند. او به سختیهای زندگی اشاره میکند و از یاری و دوستی دور میافتد. در نهایت، او خواهان معجزهای است تا جان دوبارهای برگرداند و به زیبایی عشق و زیباییها اشاره میکند، در حالی که از تحمل سختیها به خدا شکایت میکند و از صبر و قدرت خود میگوید.
هوش مصنوعی: صدای نی و نالهی آن چنان بر من تأثیر گذاشت که احساس کردم از خودم دور شدهام و حالتی آشنا و نزدیک را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: در باغ، هر پرنده با صدای خوشی آواز میخواند و در بهار، پیغام دوستی و آشنایی را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: در شهر میگویند کیست که با طمانینه و آرامش خود، مانند درخت سرو سرفراز و با وقار است؟ او کسی است که با شوخی و خوشادبی خود، نظرها را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: ای کسانی که همچون گرگهای یوسف هستند، فرزندان زمانه امروزید. ما از تنهایی و غربت درگذشتیم، ای یگانه و تنها، کجایی؟
هوش مصنوعی: بازوی زال دنیا چقدر به تو آسیب زده است؟ بیدرد، به کسی پشت نکن، مردانه به پیش برو.
هوش مصنوعی: یار در حال عبور از کنار مزارم بود و من در حال ناله و سوز و گداز بودم.
هوش مصنوعی: من به دنبال این هستم که اگر جانم رفته، بازگردد. به قاصدی بگو که داستانی از لعل جانافزای عشق تعریف کند.
هوش مصنوعی: به خاطر اشکهایی که به خاطر عشق ریختهام، جامم پر از خون است. ای کاش نعمتهای بهشتی در کنار او را داشته باشم.
هوش مصنوعی: گفتی ای حزین بیدل، دوری برایت آسان است، اما صبر کردن برای من بسیار دشوار است، ای جایی که آرزوی من به تو ختم میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صورت بهشتی در صدره بهایی
هرگزمباد روزی از تو مرا جدایی
تو سر و جویباری تو لاله بهاری
تو یار غمگساری تو حور دلربایی
شیرینتر از امیدی واندر دلم امیدی
[...]
آسایشت نبینم ای چرخ آسیائی
خود سوده مینگردی ما را همی بسائی
ما را همی فریبد گشت دمادم تو
من در تو چون بپایم گر تو همی نپائی؟
بس بیوفا و مهری کز دوستان یکدل
[...]
جانا نگویی آخر ما را که تو کجایی
کز تو ببرد آتش عشق تو آب مایی
ما را ز عشق کردی چو آسیای گردان
خود همچو دانه گشتی در ناو آسیایی
گه در زمین دلها پنهان شوی چو پروین
[...]
خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی
احوال ما نپرسی نزدیک ما نیایی
ما خود نمیشویمت در روی اگرنه آخر
سهلست اینکه گهگه رویی بما نمایی
بیخرده راست خواهی گرچه خوشت نیاید
[...]
جان از تنم برآید چون از درم درآئی
لب را به جای جانی بنشان به کدخدائی
جان خود چه زهره دارد ای نور آشنایی
کز خود برون نیاید آنجا که تو درآئی
جانی که یافت از خم زلفین تو رهائی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.