منت نکشد همّتم از دست دعایی
زد غیرت من هر دو جهان را سرپایی
غم پرده در و صبر ز ما گوشه گرفته ست
ای مطرب کوته نفس آواز رسایی
گر زیر فلک تنگ شود دامن دل هست
از دل نفسی تا بکشم نیست فضایی
با عشق چه پاید خس و خاشاک وجودم؟
این شعله مبادا که کند نشو و نمایی
خوش خرقه ی سالوس به ما تنگ گرفته ست
ای چاک گریبان دل، امروز کجایی؟
در کوی تو چون شعله که از طور کشد سر
از نالهٔ عشّاق بلند است نوایی
داده ست غمت رخصت شبگیر به آهم
شاید رسد این قاصد بی درد به جایی
خود کیست حزین تا که ازو رنجه کنی دل؟
دریوزه پرست نگهی، عشوه گدایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد احساسات عمیق و درد عاطفی شاعر نسبت به عشق و انتظار او برای وصل است. شاعر به نکتهای اشاره میکند که همت و تلاشش نباید به خاطر دعا و آرزوها کاهش یابد. او از غم و صبر خود سخن میگوید و بیان میکند که عشقش باعث میشود که وجودش به گونهای شکننده و بیثبات باشد. شاعر همچنین از شور و شوق خاصی که در کوی محبوب وجود دارد سخن میگوید و به انتظار کشیدن برای رسیدن به محبوب و تسکین درد دلش اشاره میکند. در نهایت، شاعر حسرت و گدایی عشق را بیان میکند و به مضامین عرفانی و عاطفی در شعر اشاره میکند.
هوش مصنوعی: نگذارم که تلاش و کوشش من به خاطر دعایی از کسی بیثمر بماند، چون غیرتم به من اجازه نمیدهد که حتی برای دو جهان هم از پا بیفتم.
هوش مصنوعی: غم به وسعت پردهای بر دل ما سایه انداخته و صبر ما هم در گوشهای نشسته است. ای مطرب با نفس کوتاه، صدای دلنوازت را بلند کن.
هوش مصنوعی: اگر در آسمان زندگی به شدت تنگ شود و دلم را فشارد، اما از عمق دلم نفسی دارم که میتوانم بفشارم. در چنین حالتی هیچ فضایی وجود ندارد تا راحت باشم.
هوش مصنوعی: عشق چه اهمیتی دارد وقتی که من در مقابل آن مانند خس و خاشاک هستم؟ امیدوارم این شعله عشق خاموش نشود و وجودم را از بین نبرد.
هوش مصنوعی: لباس زیبا و دلفریب دروغین، بر ما فشار آورده است. ای کسی که دل مرا پاره کردهای، امروز کجا هستی؟
هوش مصنوعی: در خیابان تو، نالهای بلند مانند شعلهای که از کوه طور بالا میرود به گوش میرسد، نالهای که از دل عاشقان برمیخیزد.
هوش مصنوعی: غم تو به من اجازه داده تا در دل شب اندوهگین شوم، شاید این پیامرسان بیدرد به جایی برود و خبری بیارد.
هوش مصنوعی: کسی که غمگین است، کیست که بخواهی دلش را بشکنی؟ او مانند یک گدای محتاج توجه، به نگاه و محبت تو نیاز دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب رامده از طبع جدایی
صد بار فتادست چنین هر ملکی را
آخر برسیدند به هر کام روایی
آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ
[...]
ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟
ور باطنت از نور یقین هست منور
بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟
آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس
[...]
ای ترک من امروز نگویی به کجایی
تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی
آنکس که نباید بر ما زودتر آید
تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی
آن روز که من شیفتهتر باشم برتو
[...]
تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی
رفت از دل من خسته همه کام روایی
هر روز مرا انده هجران چه نمایی
هر روز به من برغم عشقت چه فزایی
ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.