کشیدی تیغ و ساغر، گشتی آتش، گفتیم چونی
سرت گردم چه سانم؟ زندگی را تشنهٔ خونی
اگر خواهی بگو تا آستین از پیش بردارم
که در هر دیده دارم از فراقت رود جیحونی
به جیب قاصد اشکی، به صد حسرت روان کردم
به کویت نامهٔ لخت دلی، از شکوه مشحونی
مزار عاشقان را ماتم افروزی نمی باشد
مگر گیسو پریشان کرده باشد بید مجنونی
نه مستم محتسب بگذار از خود بی خبر باشم
که من غافل نگاهی دیده ام از چشم میگونی
به راهت هر قدم چشمی گرو، گوشی رهین دارم
اگر بانگ درایی نیست ظالم، گرد هامونی
نه کار چشم پرکار است، از هر شیوه می آید
نمی خواهد شکار وحشی دل، سحر و افسونی
بیا ساقی چو خشت خم برافکن سقف مینا را
که دل می ریزد از خاکستر خود طرح گردونی
بلای دل نه قامت، جلوهٔ ناز است عاشق را
تذروی می سرود این نغمه را با سرو موزونی
به کام دل به امّید جفا چشم وفا دارم
ازآن برگشته مژگان ای دریغا بخت وارونی
کجا گردد نهنگ بحر پیما قطره میدانش
دل دیونه ام را، سینه باید برّ مجنونی
خط سبزی ست دارد لعل جانان زیر لب پنهان
ندارد بی سخن، رنگین تر از وی حسن، مضمونی
دل میخانه گرد من حزین از قهوه نگشاید
چه کیفیّت دهد دریاکشان را حب افیونی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلتنگیاش سخن میگوید. او به طعنه به محبوب خود اشاره میکند و ابراز میکند که زندگیاش به شدت تحت تأثیر جدایی از معشوق قرار دارد. در این بین، او از احساسات و اشکهایش در نامهنویسی به محبوبش میگوید و به وضعیت خود به عنوان یک عاشق غمگین اشاره میکند. شاعر همچنین به زیباییهای محبوبش و تاثیر آنها بر رویش میپردازد و در نهایت بیان میکند که عشقش را با تمام دردها و رنجهایی که به همراه دارد انتخاب کرده است. در این شعر، تصاویر شعری و استعارههای زیبا به کار رفته که عمق احساسات عاشقانه را به خوبی منتقل میکند.
هوش مصنوعی: تو با تیغ و جامی در دست، به اوج هیجان و آتش رسیدی. از تو پرسیدیم حالت چطور است و من چگونه میتوانم به تو خدمت کنم؟ زندگی برایت انگار عطش خون دارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، بگو تا دست از کار بکشیم، زیرا هر چشمی که به یاد توست، بسان جیحون پر از اشک است.
هوش مصنوعی: نامهای پر از احساس و دلتنگی را به جیب پیامرسانی گذاشتم که با اشکهایش خیس شده است. این نامه خالی از حرف و پر از درد و شکایت از محبت گمشده من است.
هوش مصنوعی: مزار عاشقها همیشه جویای غم و اندوه نیست، مگر آنکه به خاطر عشق و دلبستگی، فردی سرگشته و بیتاب، گیسوانش را به هم ریخته باشد.
هوش مصنوعی: من مست نیستم، پس بگذار بدون نگرانی از کنکاشهای تو باشم؛ زیرا ناخواسته نگاهی از کسی با چشمانی شبیه به میخک را دیدهام.
هوش مصنوعی: برای مسیر تو هر قدمی که بردارم، چشمی در انتظار دارم و اگر صدایی از تو نباشد، گوشم به آن بند است. ای ظالم، به گرد هماییش!
هوش مصنوعی: چشم با تلاش و دقتش کار میکند، و از هر راهی به سوی هدف میرود، اما دل بیتاب و بیجاست و به جادو و سحر نیازی ندارد.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، وقتی که خم را پر میکنی، سقف جام را هم بالا ببر تا دل من از خاکستر گذشتهام به درد و غم بیفتد و برایم یادآور دوران گذشته شود.
هوش مصنوعی: مشکل اصلی دل، زیبایی و ناز خاصی است که دلبر دارد. عاشق با عشق و هنر خود این نغمه را سروده است و از زیبایی و تناسب معشوقش میگوید.
هوش مصنوعی: به دلخواه خودم، به امید اینکه کسی به من وفا کند، اما از آن چشمان فریبنده برگشتهام؛ چه دردناک است که بخت من به خوبی پیش نمیرود.
هوش مصنوعی: کجا میتواند نهنگ بزرگ دریا به قطرهای کوچک تبدیل شود، همانطور که دل دیوانهام با وسعت آن مقایسه میشود. برای این کار باید سینهای مانند مجنون داشته باشد.
هوش مصنوعی: خط سبزی زیر لب جانان وجود دارد که به آرامی و به طور پنهانی نمایان میشود. این خط، بینیاز از سخن گفتن، از زیباییهای او بسیار فریبندهتر است.
هوش مصنوعی: دل من در میخانه، به خاطر اندوهم، از رنج و درد نخواهد گشود، زیرا عشق مواد مخدر چه لذتی میتواند برای کسانی که در دریا غوطهورند، به ارمغان آورد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکی دودی پدید آمد سحرگاهی به هامونی
دل عشاق چون آتش تن عشاق کانونی
بیا بخرام و دامن کش در آن دود و در آن آتش
که میسوزد در آن جا خوش به هر اطراف ذاالنونی
چو شمعی برفروزی تو ایا اقبال و روزی تو
[...]
من و تا روز، هر شب در فراق چشم میگونی
به دل پیکان پر زهری، به لب پیمانه خونی
ز عکس عارض جانان، شود هر ذره خورشیدی
ز خوناب سرشک من، شود هر قطره جیحونی
مخوان افسانه وز من پرس اوضاع محبت را
[...]
نظام دین و دینا قره العین رسول الله
که اندر رای رفعت آفتابی بود و گردونی
به صد افسون به دست آورده بودش عالم فانی
اجل ناگاه در خواب عدم کردش به افسونی
شدم در فکر تا گویم تاریخ فوتش را
[...]
مرا آورده بر سر لشکر سودا شبیخونی
که از هر قطره خونم سر برون آورد مجنونی
عجب نبود اگر مینا کند با خم سرافرازی
که خود را هر حباب باده پندارد فلاطونی
قدم از کوچه ارباب دولت کوته اولی تر
[...]
دل دیوانهٔ عشق تو از هر قطرهٔ خونی
کند در دشت وسعت مشربی ایجاد مجنونی
بود جان خود در جسم خاکی از می گلگون
که هر خم را در این میخانه می بیدم فلاطونی
به یاد آید ز برگ لاله ام در ساحت گلشن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.