این لاله نیست بر سر مشت غبار من
گل کرده است داغ کسی از مزار من
پیرانه سر ز کلک من آید نوای عشق
منقار بلبل است نی رعشه دار من
ای خفتگان خاک، بشارت که می دمد
صبح قیامت از نفس بی غبار من
مژگان ز گریه ریخت وگرنه درین بهار
می ریخت پارهٔ جگری در کنار من
روز حساب می رسد ای زلف کج حساب
آشفته تر ازین نکنی روزگار من
شکرت چه گویم ای مژه های دراز دست
نگذاشتی به دست کسی اختیار من
عمرم گذشت و یار نیامد به سر حزین
آه از تپیدن دل امّیدوار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق و غمناک شاعر است. شاعر با اشاره به اینکه داغ یک عزیز از دست رفته همچنان در دل او باقیست، به توصیف عشق و اشتیاق میپردازد. او از خوابآلودگی مردم و آمدن روز قیامت سخن میگوید و بیان میکند که دلتنگی و تپش قلب او به خاطر عدم حضور یار، روزگارش را آشفته کرده است. شاعر همچنین به زیبایی و جذابیت چشمان معشوقش اشاره میکند که بر احساسات او تأثیر میگذارد و سرانجام از گذر عمر و عدم رسیدن یار به او ناامید است.
هوش مصنوعی: این گل لاله نیست که بر سر خاک من روییده؛ بلکه نشانهای است از درد و یاد کسی که در کنارم است و در دل من باقی مانده.
هوش مصنوعی: در دوران پیری، عشق من دوباره بیدار میشود و نوای عاشقانهام مانند صدای بلبل است، هرچند که من دچار لرزش و ناامیدی هستم.
هوش مصنوعی: ای کسانی که در خواب بیخبر از حال خود هستید، خبر خوب این است که صبح قیامت با نفس پاک و خالص من طلوع خواهد کرد.
هوش مصنوعی: چشمانش از اشک پر شده بود وگرنه در این بهار، تکهای از دلش را در کنار من میریخت.
هوش مصنوعی: در روز حساب، ای زلفی که حساب و کتابات درهم ریخته است، وضعیت من را بدتر از این نکن.
هوش مصنوعی: ای مژههای بلند، چه بگویم از شکرگزاریام که هیچکس را قادر ندانستی که به اختیار من دست بگذارد.
هوش مصنوعی: عمرم سپری شد و محبوبم نیامد، دل نگران و امیدوارم همچنان میتپد. افسوس!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی گله که نه خوب است کار من
وز تیر ماه تیرهتر آمد بهار من؟
چون بنگری که شست بدادی به طمع شش
نوحه کنی که وای گل و وای خار من
چون من ز بهر مال دهم روزگار خویش
[...]
ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من
ای نیکخواه یار من و دوستدار من
رفتی و هیچ گونه نیابی ز غم قرار
با خویشتن ببردی مانا قرار من
مهجورم و به روز فراق تو جفت من
[...]
بربود روزگار تو را از کنار من
وز تن ببرد داغ فراقت قرار من
جفت دگر کسی و غمان تو جفت من
یار دگر کسی و فراق تو یار من
تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش
[...]
تا پسندی ز من سر زلف ، ای نگار من
شوریده گشت چون سر زلف تو کار من
بر عارض تو زلف تو گشتست بی قرار
زان بی قرار زلف ربودی قرار من
تو جفت دیگری شدی و درد جفت من
[...]
ای باد صبحدم خبری ده ز یار من
کز هجر او شدست پژولیده کار من
او بود غمگسار من اندر همه جهان
او رفت و نیست جز غم او غمگسار من
بیکار نیستم که مرا عشق اوست کار
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.