ز بس دارد غم آن گل عذار آشفته احوالم
گشاید جوی خون از دیدهٔ آیینه، تمثالم
ز تاثیر گرفتاری، تبی در استخوان دارم
که می سوزد در و بام قفس را سودن بالم
مگر آید ز فیض همّت آزادگان کاری
به دام افتادهٔ این رشته های سست آمالم
ز بی پروایی نازآفرین سرو سرافرازی
درین بستان سرا چون سبزهٔ خوابیده پا مالم
حزین از آشیان آواره ام شاید مگر ریزد
به بسمل گاه او گرد غریبی از پر و بالم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تحیر سوخت پروازم فسردن کرد پامالم
به زیر آسمان در بیضه خون شد شوخی بالم
نه پروازم پر افشانی، نه رفتارم قدم سایی
غباری در شکست رنگ دارم،گردش حالم
تمنایی نمیدانم، تو لایی نمیفهمم
[...]
ز چنگ این سپهر چنگ پشت چنگ سان نالم
مکن عیبم که قامت گشته از نیرنگ آن نالم
ز بی مهری و بدعهدی این گردون دون پرور
ز سفاکی و دم سردی این خونخواره عالم
یکی دوزخ شرر آه هویدا شد پی مردم
[...]
اگر فرزانهام بهرچه از زلفت در اغلالم
اگر دیوانهام چون بی نصیب از سنگ اطفالم
دل من نی همین زان ماه مهر آسا نیاساید
غمی از نورسد هر دم از این چرخ کهن سالم
ندارم شوق پرواز گلستان ماهم آوازان
[...]
مطاعا، مشفقا تا چند غفلت داری از حالم
ببین دور از درت گیتی پریشان کرده احوالم
ندانم شمع رخسار که روشن شد ز آمالم
که چون پروانه صرف سوختنها شد پر و بالم
اگر صد ره کتاب عشق را خوانی نمییابی
به جز شرح جنون از نسخه دیوان اعمالم
به یاد عید وصلش سلخ ماه من شود بدری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.