گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

وفاپیشگان، دوستداران خدا را

بگویید آن یار دیر آشنا را

که بیگانگی تا کی و چند، ظالم؟

چه شد مهربانی، چه آمد وفا را؟

شگفته ست رنگین بهار سرشکم

ببین در برم، اشک گلگون قبا را

قدم رنجه فرما و بنشین به چشمم

گره باز کن ابروی دلگشا را

به صید دل ناتوان آشنا کن

ستمکاره مژگان تیغ آزما را

میان باز کن، با دل جمع بنشین

پریشان مکن سنبل مشکسا را

توان گاهی از پرسشی یاد کردن

اسیران زندان مهر و وفا را

حدیثی سوال از من بی زبان کن

سخن یاد ده، بلبل بی نوا را

لَئن کَلَّ عن کشف سرّی لسانی

ینادی بذکراک قلبی جها را

و ان اعتدت زلّتی لا ابالی

عسی الله فی الحبِّ یعفوا العثا را

ایالائمی کفّ عنّی و وجدی

و دعنی فقد طار عقلی وحا را

و لم ادرنی موقفی حین یبدو

اسبعین ام سبع ارمی الجما را

دل آسودگان قدر نعمت ندانند

غم عشق ما را، سلامت شما را

چنین داد پاسخ: که در بزم گیتی

کسی گرم، هرگز نکرده ست جا را

سخن کردم از خامشی، بلبلی گفت:

که نتوان نهفت آه درد آشنا را

نفس گرم می آید از پردهٔ دل

حزین ، آتشی هست در سینه ما را

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

قطران تبریزی

مرادی رسول آمد از نزد یارا

که نز یار یادآوری نزد یارا

دیار تو اینجاست لیکن تو گفتی

که دائم دیارم بود نز یارا

خوشا روزگارا که ما را بیک جا

[...]

ابن یمین

بیا ماهرویا شکر لب نگارا

گشایش ده از بند غم جان ما را

صبا گر رساند بما بوی وصلت

دهم جان بشکرانه باد صبا را

گرم سرمه از خاک پای تو باشد

[...]