وفاپیشگان، دوستداران خدا را
بگویید آن یار دیر آشنا را
که بیگانگی تا کی و چند، ظالم؟
چه شد مهربانی، چه آمد وفا را؟
شگفته ست رنگین بهار سرشکم
ببین در برم، اشک گلگون قبا را
قدم رنجه فرما و بنشین به چشمم
گره باز کن ابروی دلگشا را
به صید دل ناتوان آشنا کن
ستمکاره مژگان تیغ آزما را
میان باز کن، با دل جمع بنشین
پریشان مکن سنبل مشکسا را
توان گاهی از پرسشی یاد کردن
اسیران زندان مهر و وفا را
حدیثی سوال از من بی زبان کن
سخن یاد ده، بلبل بی نوا را
لَئن کَلَّ عن کشف سرّی لسانی
ینادی بذکراک قلبی جها را
و ان اعتدت زلّتی لا ابالی
عسی الله فی الحبِّ یعفوا العثا را
ایالائمی کفّ عنّی و وجدی
و دعنی فقد طار عقلی وحا را
و لم ادرنی موقفی حین یبدو
اسبعین ام سبع ارمی الجما را
دل آسودگان قدر نعمت ندانند
غم عشق ما را، سلامت شما را
چنین داد پاسخ: که در بزم گیتی
کسی گرم، هرگز نکرده ست جا را
سخن کردم از خامشی، بلبلی گفت:
که نتوان نهفت آه درد آشنا را
نفس گرم می آید از پردهٔ دل
حزین ، آتشی هست در سینه ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و وفا نسبت به یار دیرین خود اشاره میکند و از جدایی و درد ناشی از آن گلایه میکند. او از محبوب میخواهد که بیاید و به دل شکستهاش سر بزند و در عین حال، به زیبایی بهار و احساساتش اشاره میکند. شاعر با کلمات زیبا و استعارههای هنرمندانه، خود را در حالتی پر از اشتیاق و ناامیدی توصیف میکند و از یار میخواهد که به درد دلش گوش دهد. همچنین، او از حالت ناتوانی ناشی از عشق و احساساتش سخن میگوید و به دنبال تسکینی برای غمهایش است. در نهایت، شاعر به شرایط سخت عشق و تاثیرش بر روح و جسمش اشاره میکند و میگوید که هیچکس نتوانسته است از دردهای عشق بیخبر بماند.
هوش مصنوعی: دوستداران واقعی خدا، به همدیگر بگویید از آن معشوق قدیمی و دیرین خبر بگیرید.
هوش مصنوعی: چرا باید همچنان در دیوانگی و بیگانگی بمانیم، ای ظالم؟ مهربانی کجا رفته و وفا چه زمانی به ما بازمیگردد؟
هوش مصنوعی: بهار با رنگهای شگفتانگیز خود در چشمانم دیده میشود، اشکهای زیبا و گلگون که بر لباسم نشستهاند.
هوش مصنوعی: لطفاً زحمت بکشید و برای مدتی به من ملحق شوید، تا با زیبایی شما دل و چشمانم روشن شوند و غمهایم را رها کنم.
هوش مصنوعی: دل ضعیف و بیپناه را به شکار ببر و با نگاه خشمگین و ستمگرانهات، او را تسلیم کن.
هوش مصنوعی: در میان خودت را باز کن، با دل آرام و متمرکز بنشین و از پریشانی دوری کن تا سنبل مشکسا را در آرامش پرورش دهی.
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است از پرسشی درباره زندانیانی که در عشق و وفاداری گرفتار شدهاند، بتوان قوت و قدرتی به دست آورد.
هوش مصنوعی: از من بخواه که به تو زبان بیاموزم، مانند بلبل بیصدا که نیاز به آموزش دارد.
هوش مصنوعی: اگر زبانم از فاش کردن راز من باز بماند، قلبم با یاد تو فریاد میزند.
هوش مصنوعی: اگر بر خطای من سخت بگیری، برای من اهمیتی ندارد؛ شاید خدا در عشق، از اشتباهات بگذرد.
هوش مصنوعی: ای کسی که به کمکم آمدهای، از من و احساسهای سوزانم دست بردار و بگذار تنها بمانم، زیرا دیگر عقل و فکر من به هم ریخته و از دست رفته است.
هوش مصنوعی: نمیدانم موقعیت من چه خواهد بود وقتی که دو یا هفت نمایان شود، آیا من به سمت جمعیت شلیک میکنم یا نه.
هوش مصنوعی: دلهایی که آرامش دارند، ارزش نعمتها را درک نمیکنند. غم عشق ما را به خاطر میسپاریم و امیدواریم شما همیشه سالم باشید.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که در دنیای زندگی هیچکس در یک مهمانی یا جمع گرم و صمیمی، هرگز برای خود جایگاهی ثابت و دائمی نیافته است.
هوش مصنوعی: در مورد سکوت صحبت میکردم که بلبل گفت: نمیتوان همچنین درد آشنایی را پنهان کرد.
هوش مصنوعی: احساسات عمیق و دردناک من به وضوح از دل غمگینم به بیرون میآید، در درون ما آتشی وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
مرادی رسول آمد از نزد یارا
که نز یار یادآوری نزد یارا
دیار تو اینجاست لیکن تو گفتی
که دائم دیارم بود نز یارا
خوشا روزگارا که ما را بیک جا
[...]
بیا ماهرویا شکر لب نگارا
گشایش ده از بند غم جان ما را
صبا گر رساند بما بوی وصلت
دهم جان بشکرانه باد صبا را
گرم سرمه از خاک پای تو باشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.