از نالهٔ عاشق چه خبر بوالهوسی را
آری خبر از درد کسی نیست کسی را
هر خیره سری چاشنی درد نداند
از مائدهٔ عشق، چه قسمت مگسی را
زخم دل نالان مرا، چاره محال است
مرهم چه نهی سینهٔ چاک جرسی را؟
شرمندهٔ یک بوسه نیم زان لب جان بخش
هرگز نپذیرفت ز ما، ملتمسی را
گلگشت چمن گر به زغن گشت مسلّم
در بسته به ما داد محبت قفسی را
رفتند چو باد سحری، خرده شناسان
چون گل به دعا می طلبم، همنفسی را
با پردهٔ گوشی، نشود ساز خروشم
در خاک برم حسرت فریاد رسی را
با سفله، سری همّت آزاده ندارد
هرگز گل دستار نسازیم خسی را
رفته ست حزین از گرهت تا زده ای دم
حیف است غنیمت نشماری نفسی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و درد ناشی از آن اشاره میکند. او از ناله عاشق و عدم درک درد او توسط دیگران سخن میگوید و میگوید که کسی نمیتواند احساس او را درک کند. عشق را به عنوان نعمتی میداند که برای برخی، خوشبختی است و برای دیگران، درد. او همچنین از زخم دل و حسرت های ناشی از عشق صحبت میکند و میگوید که با وجود همه تلاشها، آرامشی پیدا نکرده است. در نهایت، شاعر به ناامیدی و نیاز به همفکری اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که افرادی که از حقیقت عشق آگاهی ندارند، نمیتوانند درک صحیحی از احساسات او داشته باشند.
هوش مصنوعی: هیچکس از درد و رنج عاشق خبر ندارد، در حالی که فقط خود اوست که در این اندوه و غم غوطهور است. دیگران از حال او آگاهی ندارند و در زندگی خود مشغولند.
هوش مصنوعی: هر کس که نبیند و درک نکند، دردی را که در عشق نهفته است، نمیتواند از لذتهای آن بهرهمند شود، مانند مگسی که فقط گوشهای از این سفره را میبیند و از عمق آن بیخبر است.
هوش مصنوعی: زخم دل من که در حال ناله است، درمانی ندارد. مرهمی که بر سینهٔ پارهپارهٔ جرسی (لباس بافتنی) بگذاری چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: هرگز از ما درخواست محبت و بوسهای را نپذیرفت، و این باعث شرمندگیام شد، چون لبهای جانبخش او هرگز به این درخواست پاسخ ندادند.
هوش مصنوعی: اگر گلزار چمن به زاغ تبدیل شود، واضح است که محبتش به ما قفسی خواهد داد.
هوش مصنوعی: آنها با سرعت و بیخبر از حوادث رفتند، مانند باد صبحگاهی. اکنون من به دنبال کسی میگردم که مانند گل بتواند به من آرامش بدهد و در این راه به دعا و خواستهی خود میپردازم.
هوش مصنوعی: با پردهای که بر گوشها قرار دارد، صدای ناله و فریاد من در زمین به جایی نمیرسد و آرزوی کمک و نجات را در دل حسرت میکشم.
هوش مصنوعی: انسانهای شریف و آزاده هرگز با افراد پست و بیمقدار همدردی نمیکنند و نمیخواهند به آنها بها دهند. ما نباید برای کسانی که ارزش کمتری دارند، اعتبار و احترام قائل شویم.
هوش مصنوعی: حزین از دست تو رفته است، بنابراین وقتی نفس تازهای به تو میرسد، باید آن را گرامی بداری و ارزشش را بدانید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیدیدیم ز یاران وفادار بسی را
لیکن چو سگان تو ندیدیم کسی را
قطع هوس و ترک هوی کن، که درین راه
چندان اثری نیست هوی و هوسی را
فریاد! که فریاد کشیدیم و ندیدیم
[...]
مشتاق بجانیم مسیحا نفسی را
ای بخت بیا همدم ما ساز کسی را
زان دشمن نزدیک که دورش نتوان کرد
ناچار گزیری نبود همنفسی را
پیداست بر ارباب فراست که ندارد
افشاندن دم فایده، اسب مگسی را
این است که دل برده و خون کرده بسی را
بسم الله اگر تاب نفس هست کسی را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.