جهان را رونق از شادابی گفتار می آرم
زکلک این صفحه را آبی به روی کار می آرم
به درد آورده ام پیمانهٔ مستانه گویی را
به رقص افلاک را زین ساغر سرشار می آرم
صفیر خون چکانم تازه دارد نوبهاران را
چمن را آب و رنگ، از غنچهٔ منقار می آرم
برون از گلشنم امّا دماغ حسرت آلودی
در آغوش شکنج رخنهٔ دیوار می آرم
نفس پرورده ام امّا نوایی می زنم گاهی
که مرغان چمن را بر سر گفتار می آرم
سراغی می دهم زان یار کنعانی که خوبان را
گریبان پاره چون گل بر سر بازار می آرم
تهیدستی مرا شرمنده دارد از چمن پیرا
نهال بید مجنونم، خجالت بار می آرم
سپند من ندارد برگ و ساز شکوه پردازی
مگر آهی که گاهی بر لب اظهار می آرم
به کینم جبهه های غمزه خالی گشت و خاموشم
اگر تیغ تغافل می کشی زنهار می آرم
حزین آزادی از بام فلک دارد سبک دوشم
غلام همتم، در بندگی اقرار می آرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.