رنگین سخنی چون کند از خامهٔ ما گل
باغ از گره غنچه دهد روی نما گل
در انجمن صحبت ما باغ و بهاریست
خاموشی ما غنچه، سخن سازی ما گل
بردار نقاب از رخ و بخرام به گلزار
تا از دل صدپاره شود پرده گشا گل
شیرازه چو اوراق خزان دیده نگیرد
ازگوشهٔ دستار تو تاگشت جدا گل
حسرت نگهانیم به بزم تو عجب نیست
چون شمع کند از مژه، داغ دل ما گل
در عشق به بی طاقتیم خرده نگیری
از دست غمت جامه جان کرده قبا گل
دلگیر حزین از اثر گریه و آهیم
یک غنچه نگردید درین آب و هوا گل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با زبانی زیبا و تصویرساز به توصیف عشق و احساسات انسانی میپردازد. او از گلی صحبت میکند که نماد زیبایی و عشق است و با اشاره به باغ و بهار، زیبایی و نشاط را به تصویر میکشد. صحبتهای شاعر مثل غنچهای است که به تدریج شکوفا میشود و خاموشی را به سخن تبدیل میکند. او میخواهد که معشوق نقاب خود را بردارد و به او جلوهای نمایان کند، تا عشق و دلتنگیهای نهفته دل او را آزاد کند. همچنین، شاعر از سختیهای عشق و گریههای دلگیرش میگوید که در این فضا هیچ گلی نتوانسته بروید. بهطور کلی، این شعر بیانگر عمق احساسات عاشقانه و دلتنگی است.
هوش مصنوعی: سخنان زیبا و رنگین ما شبیه به گلی است که از یک غنچه شکفته میشود و به تماشا میآید، مانند گلی که در باغ جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: در جمع ما فضایی شاد و دل انگیز وجود دارد؛ در حالی که سکوت ما همچون غنچهای است، کلام و گفتار ما مانند گل میدرخشد.
هوش مصنوعی: صورت خود را نمایان کن و در باغ گل به آرامی قدم بزن تا گل، راز دل را که پر از درد است، آشکار کند.
هوش مصنوعی: زمانی که برگها در پاییز میریزند و از هم جدا میشوند، دیگر هیچ چیزی نمیتواند به هم پیوستگی آنها را حفظ کند، مانند کمرنگ شدن یاد و خاطرهٔ چیزی که از دست رفته و نمیتوان به آسانی آن را فراموش کرد.
هوش مصنوعی: حسرت ما به میهمانی تو جای تعجبی ندارد، چون شمع از اشک چشمان ما، حسرت دل ما را به آتش میکشد.
هوش مصنوعی: در عشق ما بیتاب و طاقت هستیم، پس از غم تو ناراحت نباش. دل ما به خاطر تو مانند لباسی زیبا و لطیف شده است.
هوش مصنوعی: دلگیر و ناراحت از تأثیر گریه و آههای من هستم؛ هیچ گلی در این آب و هوا به بار ننشسته و غنچهای هم نشکفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از سرکشی و ناز ندارد سر ما گل
سرپیش فکنده است به تقریب حیا گل
کو فرصت دلجویی مرغان گرفتار
خاری نتوانست برآورد ز پا گل
یکرنگی عشق است که از خاک برآید
[...]
بیند چو خرامیدن رنگین ترا گل
روبد ره جولان تو با موج صفا گل
لخت جگر آویخته در دامن آهم
یا از چمن آورده برون باد صبا گل
بستان ز کفم ساغر می گر همه درد است
[...]
ای فرش خرامت همهجا چون سر ما گل
در راه تو صد رنگ جبین ریخته تا گل
گلشن چقدر حیرت دیدار تو دارد
در شیشهٔ هر رنگ شکستهست صدا گل
شبنم صفت از عجز نظر هیچ نچیدیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.