گنجور

 
حزین لاهیجی

رنگین سخنی چون کند از خامهٔ ما گل

باغ از گره غنچه دهد روی نما گل

در انجمن صحبت ما باغ و بهاریست

خاموشی ما غنچه، سخن سازی ما گل

بردار نقاب از رخ و بخرام به گلزار

تا از دل صدپاره شود پرده گشا گل

شیرازه چو اوراق خزان دیده نگیرد

ازگوشهٔ دستار تو تاگشت جدا گل

حسرت نگهانیم به بزم تو عجب نیست

چون شمع کند از مژه، داغ دل ما گل

در عشق به بی طاقتیم خرده نگیری

از دست غمت جامه جان کرده قبا گل

دلگیر حزین از اثر گریه و آهیم

یک غنچه نگردید درین آب و هوا گل