دلها ز جلوه خون شد و یاری ندید کس
عالم به گرد رفت و سواری ندید کس
سرگشتگان چو موج بسی دست و پا زدند
زین بحر بیکرانه، کناری ندید کس
رخسار نانموده، دل از عشق سوختی
آتش زدی به شهر و شراری ندید کس
سرو و سمن ز ساغر شوق تو سرخوشند
در دور نرگس تو خماری ندیدکس
افسرده بود بس که بساط چمن حزین
ایام گل گذشت و بهاری ندید کس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف حال و هوای دلها میپردازد که از عشق و زیباییهای محبوب سوخته و حیران شدهاند. او میگوید که در این عالم کسی یاری نکرده و همگان در دریای بیکران عشق غرق شدهاند. دلها در جستجوی زیبایی هستند، اما به سرانجامی نرسیده و تنها افسردگی و بیخبری را تجربه میکنند. زیباییهای طبیعی مانند سرو و سمن نیز تحت تأثیر عشق قرار گرفتهاند و در این میان هیچکس به حالت شادابی نرسیده و ایام گل و بهار به سر آمده.
هوش مصنوعی: دلها به خاطر نمایش زیباییها خونین شد و هیچکس یاری نکرد. عالم نیز به دور خود میچرخید و هیچ سواری را نمیدید.
هوش مصنوعی: سرگشتگان مانند موجهای دریا به شدت تلاش کردند و در این دریای وسیع و بیپایان، هیچ کناری را ندیدند.
هوش مصنوعی: چهرهای زیبا نشان نداده، و دل از عشق تو در آتش سوخت. آتش عشق تو به شهر افروخته، اما کسی شعلهای از آن را ندیده است.
هوش مصنوعی: سرو و سمن به عشق تو شاداب و شنگول هستند، اما در دوری نرگس تو هیچکس حالتی از مستی و خوابآلودگی را احساس نکرده است.
هوش مصنوعی: چمن به خاطر گذشت زمان و از بین رفتن گلها بسیار غمگین و پژمرده بود و کسی هرگز نتوانست بهاری را تجربه کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.