تبسم شرمگین ز آن غنچهٔ خودکام می بارد
عرق چون موج شبنم زان رخ گلفام می بارد
به قدر قابلیت میوه افشان است هر نخلی
از آن سرو سهی، زیبایی اندام می بارد
ز شهد التفاتش موج لذّت می زند کامم
دهان تنگ او را، بوسه از پیغام می بارد
حجاب سخت رویان کار سوهان می کند با دل
که از همواری وضع گدا، ابرام می بارد
اگر در چشم بینش روشنایی چون شرر داری
ببین کز نقطهٔ آغازها انجام می بارد
نفس پروردهٔ خون ساز، تا رنگین سخن گردی
ثمر از نخل های تشنه، اکثر خام می بارد
حزین از ریزش دستم، نماند دامن خشکی
چو باران ز ابر رحمت، باده ام از جام می بارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سخن از لب فزون زان چشم چون بادام می بارد
حیا بیش از عرق زان چهره گلفام می بارد
به عاشق می کند خط مهربان آن حسن سرکش را
نبارد صبح اگر این ابر رحمت، شام می بارد
پس از کشتن چه حاصل گریه کردن بر سر خاکم؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.