چون شمع ز خود گرم شتابم به دمی چند
از قافلهٔ اشک فراتر قدمی چند
حیف است تن و جان شود از وصل حجابت
تا کی به میان فاصله بینی عدمی چند؟
غم می دهد از هر طرفی عرض، سپاهی
کو پرچم آهی که طرازم علمی چند؟
تا وادی شیبم ز کجا سر به در آرد
طی کرده ام از کوچهٔ تن، پیچ و خمی چند
ناموس مسلمانیم ای یأس نگهدار
بر طاق دلم چیده تمنّا، صنمی چند
نو کیسه گمان کرده همانا مژه ما را
کز پارهٔ دل ریخت به دامان درمی چند
نوک قلمم کند شد از موی شکافی
بس شانه زدم زلف پریشان رقمی چند
در وادی گفتار، ز ما پیشتری نیست
این راه سپردیم به پای قلمی چند
محروم حزین ، از در دل کس نتوان کرد
در دامن دریوزه کنان ریز غمی چند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساسات عمیق خود را بیان میکند و به موضوعاتی چون عشق، درد و فاصلههای عاطفی میپردازد. وی با مقایسه خود با شمع، از گرما و انرژی ناشی از عشق سخن میگوید، هرچند که این عشق هم درد و غم به همراه دارد. شاعر نگران است که ارتباطش با معشوق تا چه زمانی در فاصله بماند و این فاصله باعث غم و ناامیدیاش شده است. او به ناموس مسلمانی اشاره میکند و میخواهد که یأس و ناامیدی را کنار بگذارد. همچنین به مشکلات و چالشهای خویش در ابراز احساسات و افکارش اشاره میکند و در نهایت به محرومیت خود از عشق و توجه دیگران میپردازد. در کل، شعر پر از احساسات عمیق و تضادهای درونی است.
هوش مصنوعی: وقتی مانند یک شمع در حال سوختن و روشنایی هستم، در یک لحظه میتوانم با سرعت بیشتری از جمع غم و اشکها عبور کنم و چند قدمی جلوتر بروم.
هوش مصنوعی: نابود شدن بدن و روح از دیدار زیبایی تو، تا کی باید فاصلهای که بین ماست را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: غم و اندوه از هر سو به من هجوم میآورد، چه کسی است که با پرچم اشک، از من دفاع کند و مرا از این وضعیت نجات دهد؟
هوش مصنوعی: من در مسیر زندگی با دشواریها و پیچوخمهای بسیار روبهرو شدهام و اکنون در حال گذر از جایی هستم که نمیدانم از کجا به اینجا رسیدهام.
هوش مصنوعی: ای یأس، تو نگهدار ناموس مسلمانیم. بر دل من آرزوهایی چیده شده که چندین دوست دارم.
هوش مصنوعی: یک آدم نادان فکر کرده که چون مژههای ما از محبت و درد دل ما افتاده، به همین خاطر ما را به دامن خود جذب کرده است.
هوش مصنوعی: نوک قلمم به خاطر مویی که از شکافش بیرون آمده تیز شده و من چندین بار برای مرتب کردن زلف پریشان آن شانه زدم.
هوش مصنوعی: در دنیای سخن، هیچ کس مانند ما نیست؛ این راه را به عهده نوشتن چند نفر گذاشتهایم.
هوش مصنوعی: انسانی که از محبت و دوستی محروم است، نمیتواند درباره دل خود با کسی گفتگو کند. او تنها میتواند احساساتش را در دل نگه دارد و از غمهایش به دیگران بگوید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا خرقه و سجاده ام افتد در می چند
خواهم طرف میکده رفتن قدمی چند
درکش قدحی چند و فلک را عدم انگار
در خاطرت از دور چو بینی المی چند
در گلشن دوران همه در دور قدح کن
[...]
دانی چه بود عمر گران مایه دمی چند
این عیش و نشاطش به حقیقت المی چند
ای آن که تو را نیست یقین قصه دوزخ
از کوی خرابات برون نه قدمی چند
شعرم همه گنج گهر اما بر خوبان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.