اهل قلم فراغت دنیا نمیکنند
کاری که دست میکند اعضا نمیکنند
تیغ برهنه است کسی کز طمع برید
آزادگان به خلق مدارا نمیکنند
بیآرزو شود دل بیآرزو نصیب
این است دولتی که تمنّا نمیکنند
بر دامن رضاست سر خستگان عشق
افتادهاند و تکیه به دنیا نمیکنند
گل نشکفد ز گلبن افسردهخاطران
تا ابر دیده را چمنآرا نمیکنند
روی نگاه عجز ندارند عاشقان
سر زیر تیغ آن مژه بالا نمیکنند
نقد است قسمت همه دلها ز جور تو
ارباب جود وعده به فردا نمیکنند
خاک مراد دیدهوران است گرد غم
این خاک را به کاسهٔ دنیا نمیکنند
بینا نمیشود دل شوریدگان حزین
تا دیده را نقاب تماشا نمیکنند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نزدیک ما سگان درت جا نمیکنند
مردم چه احتراز که از ما نمیکنند
رسم کجاست این ، تو بگو در کدام ملک
دل میبرند و چشم به بالا نمیکنند
رحمی نمیکنی، مگر این محرمان تو
[...]
مردان نظر سیاه به دنیا نمیکنند
روز سفید خود شب یلدا نمیکنند
پیکان دهن به خنده چو سوفار باز کرد
از کار ما هنوز گره وا نمیکنند
خوبان که همچو سیل عنانریز میروند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.