گنجور

 
وحشی بافقی

نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند

مردم چه احتراز که از ما نمی‌کنند

رسم کجاست این ، تو بگو در کدام ملک

دل می‌برند و چشم به بالا نمی‌کنند

رحمی نمی‌کنی، مگر این محرمان تو

اظهار حال ما به تو اصلا نمی‌کنند

لیلی تمام گوش و ندیمان بزم خاص

ذکر اسیر بادیه قطعا نمی‌کنند

این قرب و بعد چیست نه ما جمله عاشقیم

آنها چه کرده‌اند که اینها نمی‌کنند

عشق آن دقیقه نیست که از کس توان نهفت

مردم مگر نگاه به سیما نمی‌کنند

پند عبث بلاست بلی زیرکانه عشق

بیهوده جا به گوشهٔ صحرا نمی‌کنند

این طرفه بین که تشنه لبان را به قطره‌ای

سد احتیاج هست و تمنا نمی‌کنند

وحشی چه کرده‌ای تو که خاصان بزم او

هرگز عنایتی به تو پیدا نمی‌کنند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۱۵۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

مردان نظر سیاه به دنیا نمی‌کنند

روز سفید خود شب یلدا نمی‌کنند

پیکان دهن به خنده چو سوفار باز کرد

از کار ما هنوز گره وا نمی‌کنند

خوبان که همچو سیل عنان‌ریز می‌روند

[...]

حزین لاهیجی

اهل قلم فراغت دنیا نمی‌کنند

کاری که دست می‌کند اعضا نمی‌کنند

تیغ برهنه است کسی کز طمع برید

آزادگان به خلق مدارا نمی‌کنند

بی‌آرزو شود دل بی‌آرزو نصیب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه