تا سرو را هوای قدت سرفراز کرد
پا از گلیم ناز چو زلفت دراز کرد
پیچید بوی جان، به دماغ دلم ز دور
مشاطهٔ صبا سرِ زلفت چو باز کرد
کونین را چو مردم چشمم به خون نشاند
آه این چه نغمه بود که عشق تو ساز کرد؟
چشمت به یک کرشمه به روی دلم گشود
هر در که بخت بر رخ جانم فراز کرد
زاهد به ذوق سجدهٔ محراب ابروبت
در کعبه رو به قبلهٔ کویَت نماز کرد
محمود را چو قطع تعلّق شد از حیات
پیوند جان به رشتهٔ زلف ایاز کرد
با ابروی تو پشت به پشت است در جفا
چشمت که دست فتنه در آغوش ناز کرد
چون جان برد ز شست نگاهت دل حزین ؟
نتوان ز زخم تیر قضا احتراز کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عاشقانه و تأثیرات عمیق عشق بر قلب و جان شاعر پرداخته است. شاعر از زیبایی یار و تأثیر آن بر روح و روان خود سخن میگوید. او به سرشار شدن از عطر جانافزا و نغمههای عشق اشاره دارد. در این اشعار، زاهدان نیز به سجده در برابر زیبایی یار میپردازند و شاعر با ابراز احساساتش به عشق و جفاهایی که شاهد است، بر دلتنگی و غم خود تأکید میکند. بهطور کلی، شعر تصاویر زیبایی از عشق و عواطف انسانی را در بستر شعر خلق میکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بلندی و زیبایی قامت تو مانند سروها باعث میشود که سر از پا بیرون بگذاری، پاهایت را از لایه نرم خود خارج میکنی، زیرا که زیبایی تو به مانند زلفهای دراز است.
هوش مصنوعی: بوی جانفزای تو از دور به مشام دل من رسید، وقتی که نسیم صبحگاهی در زلفهایت را باز کرد.
هوش مصنوعی: چشمم را به دیدن دو جهان، به خون غرق کردم. آه، چه آهنگی بود که عشق تو برایم آفرید؟
هوش مصنوعی: نگاه زیبایت با یک اشاره، درهای قلبم را به رویم گشود، هر فرصتی که سرنوشت بر چهرهام آورد.
هوش مصنوعی: زاهد با شوق و دلسوزی در سجدهای که به خاطر زیبایی ابروهای تو انجام میدهد، در کعبه و رو به قبلهی محل تو نماز میگذارد.
هوش مصنوعی: زمانی که محمود از زندگی و تعلقات دنیوی جدا شد، پیوند جان او با رشتههای موی ایاز برقرار گردید.
هوش مصنوعی: ابروی تو به گونهای است که بر بدیهای چشمت پنهان میشود و دست فتنه به ناز و عشق در آغوش تو جا خوش کرده است.
هوش مصنوعی: چرا وقتی نگاهت را میچشی، دلم اینقدر غمگین میشود؟ نمیتوان از زخمهایی که سرنوشت میزند، فرار کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کس که بر امیر در مرگ باز کرد
بر خویشتن نگر نتواند فراز کرد
آن بت که بر دلم در شادی فرازکرد
یک باره بر دلم دری ز مهر باز کرد
زلف جو سام بر دل مسکین من فکند
تا بر دلم جهان در خورشید باز کرد
بیخواب کرد چشم دلم در فراق خویش
[...]
تا بر دل من آن بت طناز ناز کرد
صد در ز ناز بر دل من باز باز کرد
تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد
دل را به عشق خویش ز جان بی نیاز کرد
دل از شراب عشق چو بر خویشتن فتاد
از جان بشست دست و به جانان دراز کرد
فریاد برکشید چو مست از شراب عشق
[...]
ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد
دل را لبش ز تنگ شکر بینیاز کرد
کافر، که رخ ز قبله بپیچیده بود و سر
چون قامتش بدید به رغبت نماز کرد
ای دلبری که عارض چون آفتاب تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.