حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۶

تا سرو را هوای قدت سرفراز کرد

پا از گلیم ناز چو زلفت دراز کرد

پیچید بوی جان، به دماغ دلم ز دور

مشاطهٔ صبا سرِ زلفت چو باز کرد

کونین را چو مردم چشمم به خون نشاند

آه این چه نغمه بود که عشق تو ساز کرد؟

چشمت به یک کرشمه به روی دلم گشود

هر در که بخت بر رخ جانم فراز کرد

زاهد به ذوق سجدهٔ محراب ابروبت

در کعبه رو به قبلهٔ کویَت نماز کرد

محمود را چو قطع تعلّق شد از حیات

پیوند جان به رشتهٔ زلف ایاز کرد

با ابروی تو پشت به پشت است در جفا

چشمت که دست فتنه در آغوش ناز کرد

چون جان برد ز شست نگاهت دل حزین ؟

نتوان ز زخم تیر قضا احتراز کرد