لبت به پیرهن تنگ غنچه خار کند
عبیر خطّ تو خون در دل بهار کند
خراب نرگس شوخت شدم که از نگهی
سراسر دو جهان را کرشمه زار کند
رود چو موج ز دستش، عنان خودداری
خرام ناز تو آن را که بی قرار کند
گسست در خم زلفت کمند تدبیرم
تو را به من کشش دل مگر دچار کند
گیاه خشک، بهار و خزان چه می داند؟
دگر چه با من افسرده، روزگار کند؟
هنوز کوتهی دست آرزو باقیست
ز خون کشته من، تیغش ار نگار کند
ز خار خارِ گلی آشیان من قفس است
زمانه با دل تنگم، دگر چکار کند؟
خوش آن خزان زده بلبل که در فراق چمن
ز چاک سینهٔ خود گشتِ لاله زار کند
سپهر با همه سامان ترکتاز، حزین
حذر ز ناوک آن طفل نی سوار کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسیکه قصد سر زلف آن نگار کند
چو زلف او دل خود زار و بیقرار کند
کسیکه دارد امید کنار بوس ازو
بسا که خون دل از دیده برکنار کند
دلم ربود بدانزلف همچو چنگل باز
[...]
کسی که قصد سر زلف آن نگار کند
چو زلف او دل خود زار و بی قرار کند
کسی که دارد امید کنار و بوس ازو
بسا که خون دل از دیده در کنار کند
دلم ربود بدان زلف همچو چنگل باز
[...]
کسی که پشت بر آن روی چون نگار کند
باختیار هلاک خود اختیار کند
نه رای آنکه دلم دل زیار برگیرد
نه روی آنک تنم پشت بر دیار کند
ز روزگار هر آن محنتم که پیش آمد
[...]
چو صبح رایت خورشید آشکار کند
ز مهر قبلهٔ افلاک زرنگار کند
زمانه مشعلهٔ قدسیان برافروزد
سپهر کسوت روحانیان شعار کند
خجسته خسرو سیارگان به طالع سعد
[...]
چو میزبان بنهد خوان مکرمت آن به
که از ملاحظه میهمان کنار کند
نه آن که بر سر خوان لقمه لقمه او را
به زیر چشم ببیند به دل شمار کند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.