کشم چو آه، دل ناتوان بیاساید
خدنگ چون سفری شد کمان بیاساید
مجال دیده گشودن درین غبارکجاست؟
مگر که از تک و تاز آسمان بیاساید
چو موج قافلهٔ عمر را درنگی نیست
کسی چگونه درین کاروان بیاساید؟
بساط سبزه وگل را نچیده برچیدند
چگونه بلبل این بوستان بیاساید؟
فغان که در غم عشق، اضطراب دل نگذاشت
خدنگ غمزهٔ نامهربان بیاساید
به گوش، رشک برد دل، حدیثت ار شنوم
برم چو نام خوشت را زبان بیاساید
حزین از آن سگِ کو، تا برید پیوندم
چو نی نشد ز فغان استخوان بیاساید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو مرغ سدره که در آشیان بیاساید
به چین زلف تو جان بیاساید
برانم از در یار، ای ادب، که یک چندی
ز ننگ بوسه ام آن آستان بیاساید
ز رشک حوصله ام آسمان بود دلگیر
[...]
ز روی نو خط دلدار جان بیاساید
چو ماه پرده نشین شد کتان بیاساید
قرار نیست به جایی بلند همت را
چگونه از حرکت آسمان بیاساید
فلک ز کشتن من پشت داد بر دیوار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.