گنجور

 
حزین لاهیجی

در دل غم آن لاله عذار است ببینید

این باده که بی رنج خمار است ببینید

شد چشم مرا نکهت پیراهن یوسف

گردی که از آن راهگذار است ببینید

جان تازه کند لفظ خوش و معنی رنگین

حسنی که در آن خط غبار است ببینید

آن یار که چاک است ازو جامهٔ جان ها

آسایش آغوش وکنار است ببینید

مستغرق وصلند درین بزم حریفان

دل آینه، یار آینه دار است ببینید

در آرزوی بلبل بی بال و پر ما

گلها همه آغوش و کنار است ببینید

در پردهء زلف است تجلّی گه رویش

شمعی که فروغ شب تار است ببینید

در راه وفا حال پریشان حزین را

کاشفته تر از طره یار است ببینید

 
 
 
بیدل دهلوی

دل خلوت اندیشهٔ یار است ببینید

این آینه در شغل چه‌کار است ببینید

زان پیش که بر خرمن ما برق فرو شد

آن شعله که امروز شرار است‌ ‌ببینید

در بحر چو گوهر نتوان چشم گشودن

[...]

حزین لاهیجی

من چشمم و عالم همه خار است ببینید

چشمی که به خارش سر و کار است ببینید

هرگز نشود پی نفس سوخته را گم

دل تا لب من آبله دار است ببینید

از نرگس او دیده وران مست و خرابند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه