دلم که شاهد امّید، در کنار ندید
جبین صبح شب تار انتظار ندید
در آفتاب قیامت به سر چگونه برد
کسی که سایهٔ آن سرو پایدار ندید؟
دلم که بوی گلش بر دماغ بود گران
چه فتنه ها که در آن زلف تابدار ندید
شمرده زد نفس خو هرکه در عالم
چو صبح، آینهٔ خاطرش غبار ندید
حزین ، به بلبل آواره زآشیان رحم است
که در خزان ز چمن رفت و نوبهار ندید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و ناامیدی شاعر درباره عشق و انتظار اشاره دارد. شاعر از دل خود میگوید که هیچ امیدی در کنار غم و اندوه نمیبیند و شبهای انتظار طولانی او به صبح نمیرسد. او به طور خاص به چالشهای زندگی اشاره میکند و بیان میکند که در روز قیامت، کسانی که در دنیا از زیباییها و زیباییهای پایدار بیبهره بودند، چگونه میتوانند تاب بیاورند. همچنین، او به بوی گل و زلف معشوق اشاره میکند و از مشکلاتی که در زندگی با آنها مواجه است سخن میگوید. در نهایت، شاعر حس همدردی خود را با بلبل آوارهای نشان میدهد که پس از خروج از بهار، دیگر نمیتواند به چمن و زیباییهای آن بازگردد.
هوش مصنوعی: دل من مشغول امید است، اما در کنار آن، صبح را نمیبینم و تنها در این شب تار انتظار باقی ماندهام.
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است کسی در روز قیامت در آفتاب سوزان آنجا تاب بیاورد، در حالی که هیچگاه سایهی یک سرو همیشه سبز و پایدار را نچشیده است؟
هوش مصنوعی: دل من که بوی گلش را حس میکند، چقدر فتنه و بازیهای پنهانی در آن زلفهای پیچخوردهاش وجود دارد که من ندیدهام.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا مانند صبح، آرام و با دقت نفس بکشد، هیچ نشانهای از غبار یا کدری در دل و خاطرش نخواهد دید.
هوش مصنوعی: حزین به بلبل بیخانمان مهربان است، زیرا او در فصل پاییز از باغ جدا شده و بهار را ندیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.