از سبزه سبز، پشت لب جویبار شد
باغ از بهار، شاهد گلگون عذار شد
دامن کشان ز هر طرفی ابر تر رسید
چون خانه ی حباب، هوا بی غبار شد
شاخ از شکوفه، صبح تجلّی فروز گشت
چون زلف یار، ظلمت شب تار ومار شد
طوفان چار موجه اشکم، جهان گرفت
رگ های ابر، چون مژه ام آبدار شد
گیسوی چنگ گشت پریشان به مرگ غم
مینا خراب گریه ی بی اختیار شد
چشم جهان چو شبنم گل در پریدن است
حسن بهار، فتنه گر روزگار شد
ازکاروان فیض نگردی جدا حزین
پوید صبا پیاده ره و گل، سوار شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف زیباییهای بهار و طبیعت است. شاعر از سبز شدن طبیعت و گلها در بهار سخن میگوید و حالتی شگفتانگیز از زندگی و تجلی را نمایش میدهد. ابرها به مانند دامنهایی از هر سو به زمین میرسند و درختان با شکوفهها پر میشوند. شاعر در عین حال از غم و اندوه نیز صحبت میکند و اشکهایی از چشمانش جاری میشود. بهار به عنوان یک فتنۀ زیبا در زندگی انسانها نمایان میشود و طوفان احساسی شاعر را در برمیگیرد. او به زیبایی و دلربایی بهار اشاره کرده و حسرت جدایی از کاروان نعمتها و زیباییها را با حسرت بیان میکند.
هوش مصنوعی: از سبزههای تازه و سرسبز، پشت جویبار، باغ به خاطر آمدن بهار، پر از گلهای زیبا و چهرههای خوشرنگ شد.
هوش مصنوعی: ابرهایی بارانزا از هر سو به سوی زمین میآیند و با آمدن آنها، فضای خانه حبابی به طرز عجیبی پاک و روشن میشود.
هوش مصنوعی: درختان با شکوفههایشان در صبحگاه درخشنده و زیبا به نظر میرسند، مثل موهای معشوق که در روشنایی صبح جلوه میکند و شب تار و خوفناک مانند مار برطرف میشود.
هوش مصنوعی: چشمم مانند ابر پرآب شده و اشکهایم مثل طوفانی به چهار موج در آمدهاند. این احساس شدید من بر همه جهان تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: موهای چنگزده او از غم و اندوه پریشان شده و به خاطر مرگ مینا به شدت بیاختیار گریه میکند.
هوش مصنوعی: چشم دنیا مانند شبنم روی گل است که در حال ریزش و تغییر است. زیبایی بهار به عنوان اغواگری در این دنیای پر آشوب و پر فتنه به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: اگر از کاروان نعمتها جدا شوی، همچون حزین، باد صبا به راه میافتد و گل به همراه خواهد داشت، در حالی که او سوار شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز آمد آنکه ملک بدو کامکار شد
باز آمد آنکه بخت بدو بختیار شد
بر پای ظلم هیبت او پای بند گشت
در دست عدل دولت او استوار شد
بیدار بود فتنه کنون مست خواب گشت
[...]
گل باز نزد آن بت فرخار خار شد
بر دل ز وصل او غم دشخوار خوار شد
آمد بهار خرم و رحمت نثار شد
سوسن چو ذوالفقار علی آبدار شد
اجزای خاک حامله بودند از آسمان
نه ماه گشت حامله زان بیقرار شد
گلنار پرگره شد و جوبار پرزره
[...]
در شعر هر که از پی معنی خاص رفت
شیری است که بقوت خود در شکار شد
وانکس که خوی کرد که معنی برد ز غیر
چو روبه از شکار کسان ریزه خوار شد
کم همتی مکن که در فیض بسته نیست
[...]
جانم اسیر دام سر زلف یار شد
دل در هوای حسن رخش بیقرار شد
جانها معطرست و دو عالم پر از نسیم
تا زلف عنبرین برخت مشکبار شد
زآوازه فراق تو دلها بباد رفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.