گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

از سبزه سبز، پشت لب جویبار شد

باغ از بهار، شاهد گلگون عذار شد

دامن کشان ز هر طرفی ابر تر رسید

چون خانه ی حباب، هوا بی غبار شد

شاخ از شکوفه، صبح تجلّی فروز گشت

چون زلف یار، ظلمت شب تار ومار شد

طوفان چار موجه اشکم، جهان گرفت

رگ های ابر، چون مژه ام آبدار شد

گیسوی چنگ گشت پریشان به مرگ غم

مینا خراب گریه ی بی اختیار شد

چشم جهان چو شبنم گل در پریدن است

حسن بهار، فتنه گر روزگار شد

ازکاروان فیض نگردی جدا حزین

پوید صبا پیاده ره و گل، سوار شد

 
 
 
ابوالفرج رونی

باز آمد آنکه ملک بدو کامکار شد

باز آمد آنکه بخت بدو بختیار شد

بر پای ظلم هیبت او پای بند گشت

در دست عدل دولت او استوار شد

بیدار بود فتنه کنون مست خواب گشت

[...]

فلکی شروانی

گل باز نزد آن بت فرخار خار شد

بر دل ز وصل او غم دشخوار خوار شد

مولانا

آمد بهار خرم و رحمت نثار شد

سوسن چو ذوالفقار علی آبدار شد

اجزای خاک حامله بودند از آسمان

نه ماه گشت حامله زان بی‌قرار شد

گلنار پرگره شد و جوبار پرزره

[...]

اهلی شیرازی

در شعر هر که از پی معنی خاص رفت

شیری است که بقوت خود در شکار شد

وانکس که خوی کرد که معنی برد ز غیر

چو روبه از شکار کسان ریزه خوار شد

کم همتی مکن که در فیض بسته نیست

[...]

اسیری لاهیجی

جانم اسیر دام سر زلف یار شد

دل در هوای حسن رخش بیقرار شد

جانها معطرست و دو عالم پر از نسیم

تا زلف عنبرین برخت مشکبار شد

زآوازه فراق تو دلها بباد رفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه