گنجور

 
حزین لاهیجی

یک ره به سر تربتم از ناز نیامد

این جان ز تن رفته، دگر باز نیامد

پیغام دروغی که فریبد دل ما را

افسوس کزان لعل فسون ساز نیامد

خونین جگری بی تو نهفتیم ولیکن

از گریه، نگه داشتن راز نیامد

رفتم که نویسم من سودا زده حرفی

از مطلب گم گشته خبر باز نیامد

روزی که به دل ناله گره بود حزین را

ناقوس صنم خانه به آواز نیامد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode