گنجور

 
حزین لاهیجی

یک ره به سر تربتم از ناز نیامد

این جان ز تن رفته، دگر باز نیامد

پیغام دروغی که فریبد دل ما را

افسوس کزان لعل فسون ساز نیامد

خونین جگری بی تو نهفتیم ولیکن

از گریه، نگه داشتن راز نیامد

رفتم که نویسم من سودا زده حرفی

از مطلب گم گشته خبر باز نیامد

روزی که به دل ناله گره بود حزین را

ناقوس صنم خانه به آواز نیامد

 
 
 
سعدی

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد

این مدعیان در طلبش بی خبرانند

کآن را که خبر شد خبری باز نیامد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه