دل گواه است که در پرده دلارایی هست
هستی قطره دلیل است که دریایی هست
گر غرورت نکشد کلفت هم صحبتیم
نگه عجز مرا عرض تمنّاّّیی هست
نبود لایق حسن این همه بی پروایی
داد دل گر نتوان داد، مدارایی هست
نم خونی به دلم مانده، خماری بشکن
از شراب کهن اینجا ته مینایی هست
حسن بی پرده، ز غمّازی عشق است حزین
شور مجنون همه جاگفته که لیلایی هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و دلربایی عشق اشاره میکند و حسرت و اشتیاق خود را برای وصال معشوق بیان میکند. دل او گواهی میدهد که در دل این زیبایی، حقایق عمیقتری نهفته است. او از غرور و فاصلهاش با محبوب مینالد و عدم توانایی در ابراز عشق را به تصویر میکشد. همچنین، شاعر به یادآوری عشقهای گذشته و تأثیر آنها بر دلش میپردازد و در نهایت به عشق مجنونی و لیلایی اشاره میکند که نشاندهنده عمق احساسات و دلبستگیهای عاشقانه است.
هوش مصنوعی: دل نشان میدهد که در پنهان یک زیبایی وجود دارد و وجود کوچک من، نشانهای است که از یک اقیانوس بزرگ خبر میدهد.
هوش مصنوعی: اگر غرور تو اجازه ندهد که با من همصحبت شوی، من نشانههایی از ناتوانی دارم که نشاندهندهی آرزویم برای بودن با توست.
هوش مصنوعی: از زیباییهای عشق و دلبر، این همه بیپروا بودن لایق نیست. اگر نتوانی دل را به دست آوری، دست کم با بردباری و شعور رفتار کن.
هوش مصنوعی: در دلم حس غم و اندوهی باقی مانده است، بیخوابی و احساس خستگی را از نوشیدنی کهنهای که دارم بزدایید، زیرا در اینجا نشانهی خاصی وجود دارد.
هوش مصنوعی: زیبایی بیپرده ناشی از عشق است و غم و اندوه عاشق را به وضوح نشان میدهد. شور و حال مجنون همه جا شنیده میشود و همه میدانند که لیلی وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا نگویی که مرا بی تو شکیبایی هست
یا دل غمزده را طاقت تنهایی هست
نی مپندار که از دوری روی تو مرا
راحت زندگی و لذت برنایی هست
مکن اندیشه که تا دور شدی از چشمم
[...]
هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست
وان چه در چشم تو از شوخی و رعنایی هست
سروها دیدم در باغ و تأمل کردم
قامتی نیست که چون تو به دلارایی هست
ای که مانند تو بلبل به سخندانی نیست
[...]
در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست
دل شیدای مرا با تو تمنایی هست
در ره عشق منه زاهد بیچاره قدم
گر ز بیگانه و خویشت غم و پروایی هست
دل که از غمزه ربودی به سر زلف سیاه
[...]
چمن سبز فلک را چمن آرایی هست
زیر این زنگ، نهان آیینه سیمایی هست
مشو ای بیخبر از دامن فرصت غافل
دو سه روزی که ترا پنجه گیرایی هست
نیست ممکن که چو مرکز نکند خود را جمع
[...]
از تو در خاطر هر ذره تمنایی هست
به هر آیینه ز حسن تو تماشایی هست
هر نسیمی ز تو مجنون بیابانگردی است
وز تو در دامن هر بادیه شیدایی هست
نیست شوق تو به اندازه هر حوصلهای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.