از بس که تو را خوی، به عشاق گران است
بی قدر متاع سر بازار تو جان است
ته جرعه ای از ناز به گلزار فشاندی
زان روز، لب غنچه ز خونابه کشان است
جان رفت و نکردی گذری بر سر خاکم
دل خون شد و مغروری ناز تو همان است
زبن پیش چنین در نظرت خار نبودم
هم بزم رقیبان شده ای، این گل آن است
گر پشت دو تا شد، سر سرو تو سلامت
غم نیست اگر پیر شدم، عشق جوان است
گلگونه دولت نبود در خور مردان
این غازه گری، لایق رخسار زنان است
ز افسانهٔ گرم تو حزین ، جان و دلم سوخت
فریادکه این نالهٔ آتش نفسان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و زیبایی معشوق میپردازد و احساساتش را نسبت به او بیان میکند. او اشاره میکند که محبت معشوق برای عاشقانی چون او ارزشمند است و جانش به خاطر عشق او به خطر افتاده است. شاعر به ناز و زیبایی معشوق اشاره کرده و حسرتها و دردهایش را در جدایی از او بیان میکند. در نهایت، او به این نکته میرسد که غم و فراق معشوق، نه تنها او را پیر میکند بلکه عشقش همچنان جوان و پرشور باقی میماند.
هوش مصنوعی: به خاطر ویژگیها و اخلاق نیکوی تو، ارزش وجود تو در بین عاشقان بسیار بالاست و جان خود را به قیمت ناچیز در بازار محبت تو عرضه میکنند.
هوش مصنوعی: تو به ناز و زیبایی، یک قطره از خود را در گلزار پاشیدی، و از آن روز به بعد، لب غنچه مانند خونابه رنگین شده است.
هوش مصنوعی: جان من از دنیا رفته و تو حتی به یاد من هم نیامدی. دل من از درد و غم پر شده و تو همچنان به ناز و غرور خود ادامه میدهی.
هوش مصنوعی: من در مقابل تو همچون خاری بودم و حالا که در جمع رقبای تو قرار گرفتهام، این گل که تویی، ارزش واقعیاش را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر حتی در زندگی مشکلاتی برایم پیش بیاید و بار زندگی سنگین شود، اما عشق تو همیشه جوان و تازه باقی میماند و من از پیر شدن نخواهم ترسید.
هوش مصنوعی: رنگ و روی زیبا و دلربا نمیتواند به افرادی که در جایگاه مردان قرار دارند، برازنده باشد. این زیبایی و ظرافت بیشتر مناسب چهره زنان است.
هوش مصنوعی: از داستان دلانگیز و گرم تو، جان و دلم به شدت در آتش سوخت. فریاد میزنم که این گریه و ناله، نتیجهٔ شوق و desire نفسانی من است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا هست جهان دولت سلطان جهان است
وز دولت او امن زمین است و زمان است
عدلش سبب ایمنی خُرد و بزرگ است
جودش سبب زندگی پیر و جوان است
از دولت او در همه آفاق دلیل است
[...]
آنی که به تو دیده دولت نگران است
ذات تو پسندیده سلطان جهان است
هستی تو جهان را به کفایت چو عطارد
شاید که ترا مرکز معمور نشان است
کز سنبله مخصوص شرف گشت عطارد
[...]
خاصیت عشقت که برون از دو جهان است
آن است که هرچیز که گویند نه آن است
برتر ز صفات خرد و دانش و عقل است
بیرون ز ضمیر دل و اندیشهٔ جان است
بینندهٔ انوار تو بس دوخته چشم است
[...]
گر پردۀ هستیت بسوزی به ریاضت
بیرون شوی زین ورطه که این خلق در آن است
پنهان شوی از خویش و ز کونین بیکبار
بر دیدۀ تو این سر آنگه بعیان است
این عالم نفی است، در اثبات توان دید
[...]
در شهر بگویید چه فریاد و فغان است
آن سرو مگر باز به بازار روان است
قومی بدویدند به نظاره رویش
وان را که قدم سست شد از پی نگران است
در هر قدمش از همه فریاد برآمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.