ای نگاهت به صید دل، بازی
مژه ها جمله در سنان بازی
هر چه دل می بری به عشوه و ناز
بی نیازا، نباز در بازی
گر به ساغر کنم شراب بهشت
نکند با نگاهت انبازی
برفروزی ز باده چون به چمن
گل سوری به بوته بگدازیا
شمع رویت کند به محفل دل
پرده سوزی و انجمن سازی
داده ای در مصاف شیردلان
تیغ هندی به غمزهٔ غازی
کرده سویت روان تپیدن دل
نامه همراه رنگ پردازی
شمع سر درکشد چو در محفل
رخ برافروزی و قد افرازی
در غمت دیده ام کف طایی
با خیالت دل اشعب آزی
صبر، نازد به خویشتن، وقت است
دست و تیغی به امتحان یازی
در پریخانهٔ تو یاد گرفت
باده شوخی و شیشه طنازی
از می حسن و شور عشق کند
جلوه، مستی و غمزه غمّازی
نقش هر هفت خال راند لبت
ضربه بستانکه بردهای بازی
در غمت نالهٔ عراق سروش
شده بر من، سموم اهوازی
به دل آساییم ز غنچهٔ تر
مگر آبی بر آذر اندازی
وقت آن شد که در زمانه حزین
کج نهی افسر سخن سازی
وقت آن شد کز اژدهای قلم
کاویانی علم، برافرازی
وقت آن شد که در مدیح کند
دل پرشور، سینه پردازی
مدح تارک فراز هفت اورنگ
آبرو بخش ملت تازی
شاه مردان علی که منقبتش
خامه را می دهد سرافرازی
آن که در عرصهٔ شهیدانش
کرده خضر آرزوی جان بازی
آسمانش کند سلحشوری
آفتابش کند سراندازی
کرده از لهجهٔ نوایش کسب
نسر طایر، بلند پروازی
در ثنایش به عرشیان دارد
مرغ روحم، سر هم آوازی
می کند از نوای مدحت او
خامهٔ جبرئیل دمسازی
کند از فیض او به مرده دلان
نفسم پور مریم اعجازی
پیش تمکین او عنان بکشد
توسن عمر از سبکتازی
روز محشر به پرده داری او
می نیابد زمانه، همسازی
سرورا، با لب ثناگر تو
کرده روح القدس هم آوازی
خنگ گردون کند فرامش، تک
چون به میدان تکاور اندازی
با غبار آسمان رود از جا
در مصافی که حمله آغازی
بهر خوان تو در تنور فلک
مهر و مه راست، پیشه خبازی
می کند خیل شبروان تو را
قصب ماهتاب، بزازی
زخمهٔ شیونم تغافل توست
می خروشم اگر تو ننوازی
لب گشایی اگر به تحسینم
دل سوزان به کوثر اندازی
چه کم از کیسهٔ کرم شودت
گر به حال دلم بپردازی؟
چون تو گیری به دست خامه حزین
کلک مانی کجا و انبازی؟
قلم واسطی نژاد تو کرد
صفحه، همرنگ آل شیرازی
انوری بود اگر خدیو سخن
زد نوای تو کوس ممتازی
مرغ آمین ز آسمان آید
چون تو کف در دعا برافرازی
دل و دین در پناه عدل تو باد
تا ستم راست شیوه مجتازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به زیبایی و دلفریبی معشوقهاش اشاره میکند و او را با انواع نشانههای زیبایی و لطافت توصیف میکند. او از تاثیر نگاه و حرکات معشوق بر دل و جان خود سخن میگوید و میگوید که این دلرباییها باعث میشود که او در بازی عشق در خطر نباشد. شاعر همچنین به شمع و نورانی بودن چهره معشوق و تاثیر آن در محفل و دل پرداخته و از صبر در عشق و امتحاناتی که در این راه وجود دارد، سخن میگوید. او همچنین به شخصیتهای بزرگ تاریخی و دینی اشاره کرده و آنها را ستایش میکند. در نهایت، شاعر دعا میکند که دل و دینش در پناه عدالت معشوق بماند و خود را از ستم محفوظ نگاه دارد.
هوش مصنوعی: نگاه تو همچون طعمی برای دل است و بازی مژههایت مانند تیرکمان است که در این بازی به کار میآید.
هوش مصنوعی: هرچه با دل خود و به شیوایی و ناز گریزی از نیاز دیگران، در این بازی غافل نشو.
هوش مصنوعی: اگر در جام شراب بهشتی بریزم، چشم تو با آن نمیتواند همنشینی کند.
هوش مصنوعی: وقتی که از باده میزدی، مانند گل سوری در چمن میدرخشیدی و به لطافت و زیبایی پخش میشدی.
هوش مصنوعی: وجود زیبای تو مانند شمعی است که در محفل دل میتابد و آتش عشق را به جان میافکند و موجب دور هم جمع شدن افراد میشود.
هوش مصنوعی: تو با چشمان ناز و دلبرانهات، در مقابل شیران جنگجو، تیزی و قدرت سلاح هندی را هدیه دادهای.
هوش مصنوعی: دل برای تو تپیده و نامهای با رنگ و زیبایی به تو ارسال شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که تو با زیبایی و جذابیت خود در جمع حاضر میشوی، شمع نیز به خاطر تو میدرخشد و سر بلند میکند.
هوش مصنوعی: در حسرت تو، چشمانم مانند بالهای یک پرنده به سوی خاطرات رفت و دل من به عشق تو میتپد.
هوش مصنوعی: صبر و شکیبایی به خود اعتماد دارد، اکنون زمان آن است که قدرت و مهارت خود را در آزمون نشان دهی.
هوش مصنوعی: در مکانی که تو هستی، یاد گرفتم که چگونه با باده و شراب شوخی کنم و به طرز ماهرانهای با شیشه رفتار کنم.
هوش مصنوعی: جلوهگری می و زیبایی عشق باعث مستی و شیطنت میشود.
هوش مصنوعی: لب تو مانند هفت خال است که نقش و نگار زیبا و جذابی دارد. به مانند یک بازی، هر ضربهای که به آن بزنند، به زیباییهایش افزوده میشود و تو همیشه برندهای.
هوش مصنوعی: در اندوه تو، صدای سروش در عراق به ناله درآمده و هوای اهواز پر از سموم شده است.
هوش مصنوعی: بیا تا با دل آرامی از شکوفهی تازه لذت ببریم، شاید بتوانی آبی بر روی آتش بریزی.
هوش مصنوعی: زمانی فرارسیده که در این دنیای غمگین، باید با سخنانی حساب شده و زیرکانه خود را معرفی کنی.
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که با تلاش و کوشش، پرچم دانش و فرهنگ را برافرازیم و به سمت پیشرفت و تعالی حرکت کنیم.
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده است که دل پرانرژی و سرشار از شوق، به ستایش و مدح بپردازد و سینهاش را از این احساسات پر کند.
هوش مصنوعی: مدح فردی که با جلال خود، از آسمانها و زمینها فراتر میرود و به ملت عرب اعتبار و عظمت میبخشد.
هوش مصنوعی: علی، که از بهترین مردان است و ویژگیهای او باعث میشود قلم به احترام او بلند شود و برتری او را بنویسد.
هوش مصنوعی: کسی که در میدان شهادت، خضر را به آرزوی جان بازی و زندگی درآورده است.
هوش مصنوعی: آسمانش باعث شجاعت و دلیری میشود و نور خورشیدش او را به سرباز و جنگجو تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: با صدای زیبا و دلنوازش، توانسته است جان تازهای به پرندهای بلندپرواز ببخشد.
هوش مصنوعی: مرغ روحم در ستایش او به عرش نشسته و نجواهایی را به هم میسراید.
هوش مصنوعی: قلم جبرئیل با نغمههای ستایش او به زیبایی و همنوایی میپردازد.
هوش مصنوعی: از سهم و نعمت او، دلهای مرده را زنده میکنم، زیرا نفس من مانند مریم، معجزهآساست.
هوش مصنوعی: وقتی به عظمت و قدرت او احترام بگذاری، زندگیات به سمت او حرکت میکند و از بینظمی و بیهدفی خارج میشود.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، کسی نمیتواند به پردهدار اصلی دست یابد و تمام امور به سامان میرسد.
هوش مصنوعی: ای سرور، روح القدس نیز با لبان ستایشگر تو هم صدا شده است.
هوش مصنوعی: زندگی و روزگار، اگرچه بیرحم و سخت است، اما وقتی که تو در میدان تلاش و مبارزه قرار بگیری، میتوانی بر تمام مشکلات غلبه کنی و موفق شوی.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده میشود که وقتی آسمان پر از غبار است، رودخانه از مسیر خود خارج میشود. این توصیف به نظر میرسد به صحنهای اشاره دارد که در آن جنگ یا درگیری آغاز میشود. به طور کلی، این بیان به نوعی بینظمی و آشفتگی اشاره دارد که به دنبال یک واقعه بزرگ یا بحرانی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: در آسمان، خورشید و ماه مانند نان داریم، و حرفهای که در اینجا داریم، شبیه نانوایی است.
هوش مصنوعی: تعداد زیادی از شبگردان به تو مینگرند، مانند پارچهای که در نور ماه تابیده میشود.
هوش مصنوعی: درد و اندوه من ناشی از بیتوجهی توست. اگر تو نخوانی و نوازی، من با تمام وجود فریاد میزنم.
هوش مصنوعی: اگر با گفتن کلامی زیبا به من لطف کنی، دلهای سوخته را به آرامش و شفابخشی برسانی.
هوش مصنوعی: اگر به حال دلم توجه کنی، چه نیازی به تخصیص چیز خاصی داری؟
هوش مصنوعی: وقتی تو قلم حزین را به دست میگیری، دیگر کجا و چه جایی برای همبازی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: قلم نشانگر نبوغ و خلاقیت تو است، مانند رنگ آبی که به دیوارههای شیراز جان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر انوری سخن بگوید، صدایت مانند شرف و بهترین صدا خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر در دعا دستت را به سمت آسمان بلند کنی، مرغ خوشبختی از آسمان به سوی تو خواهد آمد.
هوش مصنوعی: دل و ایمانم در سایهی عدالت تو باشد تا ظلم و ستم در مسیر راست و درست قرار گیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
اگر این چیستان تو بگشایی
گوی دانش ز موبدان ببری
ای به تو زنده نام حاتم طی
صاحب صد هزار صاحب ری
تاج اهل عرب قصی آمد
تا تو نسبت همی کنی به قصی
خاک را بر فلک مفاخر توست
[...]
آمد آن اصل شرع و شاخ هدی
آمد آن برگ عقل و بار ندی
سید عالم و عمید اجل
عمده ملک و دین ابوالاعلی
رتبت او نهاده منبر و تخت
[...]
بلبل گلستان «ما اوحی»
شمسهٔ چرخ «الذی اسری»
نکنم خواجه را به شعر هجا
لیک برخوانم آیتی ز نبی
ان قارون کان من موسی
خواجه آنست کاید از پی فی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.