چو نی نالدم استخوان از جدایی
فغان از جدایی فغان از جدایی
قفس به بود بلبلی را که نالد
شب و روز در آشیان از جدایی
دهد یاد از نیک بینی به گلشن
بهار از وصال و خزان از جدایی
چسان من ننالم ز هجران که نالد
زمین از فراق، آسمان از جدایی
به هر شاخ این باغ مرغی سراید
به لحنی دگر داستان از جدایی
چو شمعم به جان آتش افتد به بزمی
که آید سخن در میان از جدایی
کشد آنچه خاشاک از برق سوزان
کشیده است هاتف همان از جدایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده از درد جدایی و فراق میگوید. او به نی و بلبل اشاره میکند که هر کدام به نوعی از دوری و فراق ناله میکنند. شاعر بیان میکند که جدایی نه تنها انسان را ناراحت میکند، بلکه حتی طبیعت نیز از این مساله متاثر است. زمین و آسمان هر کدام به نوعی از دوری رنج میبرند. این احساسات در باغ و میان پرندگان نیز وجود دارد و صدای ناله آنها به گوش میرسد. در آخر، شاعر به حالتی که تشبیه به شمع دارد اشاره میکند و میگوید که در جمع دوستان نیز نمیتواند از این درد جدایی بگریزد. به طور کلی، شعر به شدت بر درد فراق و تاثیر آن بر زندگی و طبیعت تاکید دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر جدایی، مانند نی که در حسرت مینالد، از اعماق وجودم فریاد میزنم و غم جدایی را ابراز میکنم.
هوش مصنوعی: یک بلبل که در قفس قرار دارد، بهتر از آن است که شب و روز در آشیانهاش به خاطر جدایی ناله و فریاد کند.
هوش مصنوعی: بهار یادآور زیبایی و خوشبختی است، در حالی که پاییز نماد جدایی و غم است. گلشن در بهار نشاندهنده دلبستگی و وصال است، در حالی که خزان یادآور فراق و دوری میباشد.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از جدایی شکایت کنم، در حالی که زمین به خاطر فراق میزند و آسمان به خاطر دوری ناله میکند؟
هوش مصنوعی: در هر گوشه این باغ، پرندهای با صدایی متفاوت، داستانی از جدایی را بیان میکند.
هوش مصنوعی: من همچون شمعی هستم که در جمع دوستان روشن شدهام و هنگامی که سخن از جدایی به میان میآید، آتش درونم زبانه میکشد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که موجب جدایی و فاصله میشود، در نهایت همان چیز است که باعث درد و رنج میشود. آنچه از دست رفته و به نظر کمارزش میآید، ممکن است در واقع نشانهای از ناراحتی و جدایی باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنان گشته ام ناتوان از جدایی
که نتوان دگر شد چنان از جدایی
مه هستیم یافت نقصان ز دوری
گل عشرتم شد خزان از جدایی
گمان داشتم کز جدایی بمیرم
[...]
مزن تیر بر سینه ام ناتوانی
که دارم ولی ناتوان از جدائی
مشو غایب از دیده یکدم خدا را
که خواهد زتن رفت جان از جدائی
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.