« گلرخ مه چهره بسته روی خود را با نقاب
یا به افسون کرده پنهان در دل شب آفتاب »*
من که محتاجم به نورش گو نماید چاره ای
یا نمایاند رخش را یا برآرد آفتاب
از تب سودای وصلش همچنان دیوانگان
مات و مبهوتم همیشه وقت بیداری و خواب
بهر ما سرگشتگان ماوا و منزلگه کجاست
جز سرای ساقی و نوشیدن جام شراب
ای که در دام فسونت سرخوش و حیران شدم
پای در دامت نهادم صید ما کن با شتاب
رشحه از عشق تو خواند و با غم عشقت گریست
با رخ مهتابی ات بر محفل دل ها بتاب
* رشحه
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
تردید نوشته:
« گلرخ مه چهره بسته روی خود را با نقاب
یا به افسون کرده پنهان در دل شب آفتاب »*
من که محتاجم به نورش گو نماید چاره ای
یا نمایاند رخش را یا برآرد آفتاب
از تب سودای وصلش همچنان دیوانگان
مات و مبهوتم همیشه وقت بیداری و خواب
بهر ما سرگشتگان ماوا و منزلگه کجاست
جز سرای ساقی و نوشیدن جام شراب
ای که در دام فسونت سرخوش و حیران شدم
پای در دامت نهادم صید ما کن با شتاب
رشحه از عشق تو خواند و با غم عشقت گریست
با رخ مهتابی ات بر محفل دل ها بتاب
* رشحه
👆⚐