ملک زاده گفت: در عهودِ مقدّم و دهور متقادم دیوان که اکنون روی در پردهٔ تواری کشیدهاند و از دیدهای ظاهربین محجوب گشته، آشکارا میگردیدند و با آدمیان از راهِ مخالطت و آمیزش در میپیوستند و باغوا و اضلال خلق را از راهِ حقّ و نجات میگردانیدند و اباطیلِ خیالات در چشمِ آدمیان آراسته مینمودند تا آنگه که بزمین بابل مردی دیندار بادید آمد بر سرِ کوهی مسکن ساخت و صومعهٔ ترتیب کرد و آنجایگه سجّادهٔ عبادت بگسترد و بجادهٔ عصمت خلق را دعوت میکرد تا باندک روزگاری بساطِ دعوت او روی ببسطت نهاد و بسیار کس اتّباع دانش او کردند و اتباعِ بیشمار برخاستند و تمسّک بقواعدِ تنسّک او ساختند و از بدعتِ کفر بشرعتِ ایمان آمدند و بر قبلهٔ خدایپرستی اقبال کردند و از دیوان و افعالِ ایشان اعراض نمودند و ذکرِ او در اقالیمِ عالم انتشار گرفت نزدیک آمد که سرِّ حدیثِ سَیَبلُغُ مُلکُ أُمَّتِی مَازُوِیَ لِی مِنهَا ، در حقِّ او آشکارا شدی. دیوان سراسیمه و آشفته از غبنِ آن حالت پیشِ مهتر خود دیوِ گاوپای آمدند که از مردهٔ عفاریت و فجرهٔ طواغی و طواغیتِ ایشان بود، دیوی که بوقتِ افسون چون ابلیس از لاحول بگریختی و چون مغناطیس در آهن آویختی، مقتدایِ لشکر شیاطین و پیشوایِ جنودِ ملاعین بود، قافله سالارِ کاروانِ ضلال و سرنفرِ رهزنانِ وهم و خیال؛ نقب در خزینهٔ عصمتِ آدم زدی، مهرِ خاتمِ سلیمان بشکستی، طلسمِ سحرهٔ فرعون ببستی. دیوان همه پیش او بیکزبان فریادِ استغاثت برآوردند که این مردِ دینی برین سنگ نشست و سنگ در آبگینهٔ کار ما انداخت و شکوهِ ما از دلِ خلایق برگرفت. اگر امروز سدّ این ثلمت و کشفِ این کربت نکنیم، فردا که او پنج نوبتِ ارکانِ شریعت بزند و چترِ دولتِ او سایه بر اطرافِ عالم گسترد و آفتابِ سلطنتش سر از ذروهٔ این کوه برآرد، ما را از انقیاد و تتبّعِ مراد او چاره نباشد.
با بخت گرفتم که بسی بستیزم
از سایهٔ آفتاب چون بگریزم
دیوِ گاوپای چون این فصل بشنید، در وی تأثیری عجب کرد، آتشِ شیطنت او لهباتِ غضب برآورد، امّا عنانِ عجلت از دست نداد. گفت از شما زمان میخواهم که چنین کارها اگرچ توانی بر نتابد، اما بیتأنّی هم نشاید کرد و اگر چند تأخیر احتمال نکند، بیتقدیمِ اندیشهٔ ژرف در آن خوض نتوان کرد. پس سه سر دیو را که هر سه دستورانِ ملکت و دستیارانِ روزِ محنت او بودند ، حاضر کرد و آغاز مشاورت از دستورِ مهمترین نمود و گفت : رایِ تو درین حادثه که پیش آمد، چه اقتضا میکند ؟ گفت : بر رایِ خردمندانِ کار آزموده پوشیده نیست که دو چیز بر یک حال پاینده نماند یکی دولت در طالع ، دوم جان در تن که هر دو را غایتی معلوم وامدی معیّنست و چنانک بر وفقِ مذهب تناسخ روح از قالبی که محلِ او باشد، بقالبی دیگر حلول کند ، دولت (نیز از طالعی) که ملایمِ او باشد بطالعی دیگر انتقال پذیرد و مردم در ایّامِ دولت از نکبات متأثر نگردد و قواعدِ کار او از صدماتِ احداث خلل نگیرد مثلاً چون کوهی که عرّادهٔ رعد و نفّاطهٔ برق و منجنیق صواعق و سنگ بارانِ تگرگ و تیر پرّان بارانش رخنه نکند و چون روزگار دولت بسر آمد، درختی را ماند که مایهٔ نداوت و طراوت ازو برود و ذبول و فتور بدو راه یابد ، بنرم تر بادی شاخ او بشکند و بکمتر دستی که خواهد از بیخش برآرد و بی موجبی از پای درآید و گردش روزگارِ غدّار و قاعدهٔ گردونِ دوّار همیشه چنین بودست.
فَیَومٌ عَلَینَا وَ یَومٌ لَنَا
وَ یَومٌ نُسَاءُ وَ یَومٌ نُسَرّ
امروز که ایّام در پیمانِ و لایِ اوست و قضا آنجا که رضایِ او ، هر تیرِ تدبیری که ما اندازیم بر نشانهٔ کار نیاید و هر اندیشه که در دفعِ کارِ او کنیم ، خام نماید پس ما را علّتِ بطبیعت باز میباید گذاشتن و آن زمان را مترقّب و مترصّد بودن که آفتابِ دولتِ او بزوال رسد و خداوندِ طالع از بیت السّعادهٔ تحویل کند و بخت سایه بر کار ما افکند و تِلکَ الأَیّامُ نُدَاوِلُهَا بَینَ النَّاسِ ، تا اگر بقماومتِ او قیام نمائیم ، ظفر یابیم و پیروز آئیم و نصرت ما را باشد و نگوساری و نکبت او را .
گاو پای دستورِ دوم را اشارت کرد که رایِ تو درین باب برچه جملتست. جواب داد که آنچ دستور گفت : پسندیدهٔ حقّ و ستودهٔ عقلست، لیکن بهیچوجه دست از سگالش باز داشتن و بندِ تعطیل و تسویف بر دست و پایِ قدرت و ارادات نهادن صواب نیست، زیراک چون بختِ او قوی حال شد و تو نیز از قصدِ او تقاعد نمائی، مددِ قوّت او کرده باشی و در ضعفِ خویش افزوده و مردِ دانا هرچند که دولت را مساعدِ دشمن بیند، از کوشش در مقاومت بقدرِ وسعِ خویش کم نکند و آنقدر که از قدرتِ خویش باقی بیند، در حفظ و ابقاء آن کوشد چون طبیبی مثلاً که از استردادِ صحّتِ بیمار عاجز آید، بقایایِ قوایِ غریزی را بحسنِ مداوات و حیلِ حکمت بر جای بدارد که اگر نهچنین کند ، هلاک لازم آید. پس چندانک در امکان گنجد، هدمِ مبانی کارِ او ما را پیش باید گرفت و اگرچ او مقاودِ تقلید بر سر قومی کشیدست و مقالیدِ حکم ایشان در آستین گرفته و کُلُّ مُجرٍ فِی الخَلَاءِ یُسَرُّ ، ما را بمیدانِ محاربت بیرون باید شدن و از مرگ نترسیدن که جوابِ خصم بزبانِ تیغ توان دادن نه بسپرِ سلامت جوئی که در روی حمیّت کشی.
فَحُبُّ الجَبَانِ النَّفسَ اَورَدَهُ التَّقَی
وَ حُبُّ الشُّجَاعِ العِزِّ اَورَدَهُ الحَربَا
گاوپای روی بدستورِ سیوم آورد که مقتضایِ رایِ تو در امضاءِ اندیشهایِ ایشان چیست. جواب داد که آنچ ایشان انداختند در خاطرِ تو جای گرفت که آفرینشِ همه آفریدگان چنانست که هر آنچ بشنود و طبیعتِ او را موافق و ملایم آید، زود بقبولِ آن مسترسل شود سیّما که سخن نظمی نیکو و عبارتی مهذّب و لفظی مستعذب دارد، سبکِ آن سخن در قالبِ آرزویِ او نشیند و گفتهاند : چنانک بآهنِ پولاد آهنهایِ دیگر شکافند، بالفاظِ عذبِ شیرین سلب و سلخِ عادتِ مردم کنند، چون شعرِ دلاویز و نکتهایِ لطف آمیز که بسیار بخیلان راسخی و بددلان را دلیر و لئیمان را کریم و ملولان را ذلول و سفیهان را نبیه گرداند ، امّا رایِ من آنست که اگر خود میسّر شود خون ریختن این مردِ دینی صلاح نباشد وخامتِ آن زود بما لاحق گردد و این انداخت از حزم و پیشبینی دورست، چه اگر او را بیسببی واضح و الزامی فاضح و علتی ظاهر و حجّتی باهر از میان بردارند، متدیّنی دیگر بجایِ او بنشیند و دیگری قائم مقام او گردانند و این فتنه تا قیام السّاعهٔ قایم بماند و کار از مقامِ تدارک بیرون رود، چه عامّهٔ خلق ضعفا را بطبع دوست دارند و اقویا را دشمن، امّا تدبیرِ صالح و اندیشهٔ منجح آنست که بوسوسهٔ شیطانی و هندسهٔ سحردانی اساسِ دنیا دوستی در سینهٔ او افکنی و او را بنقشِ زخارف درین سرایِ غرور مشغول و مشغوف گردانی و دیوارِ رنگین نگارخانهٔ شهوات و لذّات را در چشمِ او جلوه دهی و قطراتِ انگبینِ حرص از سر شاخسارِ امل چنان در کامِ او چکانی که اژههایِ اجل را زیرِ پایِ خویش گشاده کام نبیند و زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطَانُ مَا کَانُوا یَعمَلُونَ بر ناصیهٔ حال او نویسی تا کافهٔ خلایق او را از کفاف ورزی و عفاف جوئی بدنیا مشغول بینند. چون تو باظهارِ معایب و افشاء مثالبِ او زیان بگشائی، ترا تصدیق کنند و ازو برگردند و بازارِ دعوتش کند شود. گاوپای را این فصل از غرض دورتر نمود و بصواب نزدیکتر؛ پس گفت : نیکو رای زدی و راست راهی نمودی.
اِذَا نَحنُ اَدلَجنَا وَ اَنتَ اِمَامُنَا
کَفَی لِمَطَایَانَا بُلُقیَاکَ هَادِیَا
اکنون رای من آنست که در مجمعی عامّ بنشینم و با او در اسرارِ علوم و حقایقِ اشیا سخن رانم تا او در سؤال و جوابِ من فرو ماند و عورتِ جهلِ او بر خلق کشف کنم ، آنگه خونِ او بریزم که اگر کشتنِ او بر تمهیدِ این مقدّمات که تو میگوئی، موقوف دارم ، جز تضییعِ روزگار نتیجهٔ ندهد و روی بدستورِ مهتر آورد که خاطرِ تو در اِعمال این اندیشه چه میبیند؟ گفت : چون کاری بَینَ طَرَفَیِ النَّقِیضِ افتد ، حکم در آن قضیّه بر یک جانب کردن و از یکسو اندیشیدن اختیارِ عقلِ نیست، عَسَی اَن تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم وَ عَسَی اَن تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم . با خطاها که وهم بصورتِ صواب در نظر آورد و بسا دروغها که خیال در لباسِ راستی فرا نماید، چنانک پسرِ احولِ میزبان را افتاد . گاوپای پرسید که چگونه بود آن داستان؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: ملک زاده به توصیف دیوان و شیاطین در دورانهای گذشته میپردازد که به خلق و انسانها آسیب میرساندند. او از ظهور یک مرد دیندار در بابل سخن میگوید که با دعوت به حق و راستینی، جمعیتی بزرگ از پیروان به دور خود جمع کرد. این رویداد باعث نگرانی دیوان و شیاطین شد، بهطوریکه برای مقابله با او به مشاورت پرداختند.
یکی از دیوان بیان میکند که دو چیز نمیتوانند همیشه پایدار بمانند: قدرت و جان. او بر این باور است که زندگی و قدرت در نهایت به پایان میرسند. در ادامه، مشاوران دربارهی نحوهی مقابله با این مرد دیندار بحث میکنند و به این نتیجه میرسند که باید او را با فریب و وسوسه به سوی دنیا و لذتها کشاند تا از هدفش دور شود.
در نهایت، مشاوران تصمیم میگیرند که ابتدا او را به مناظره و گفتوگو دعوت کنند، تا ضعفهای او را آشکار کنند و سپس در صورت لزوم او را از بین ببرند. این متن نشاندهندهی رویارویی خیر و شر و چالشهای راه حق است.
هوش مصنوعی: ملک زاده بیان کرد که در دورانهای پیشین، موجوداتی که اکنون در پس پردهها پنهان شدهاند، به وضوح در کنار انسانها بودند و از طریق ارتباط و تعامل با آنها، انسانها را از مسیر حق و نجات دور میساختند و افکار بیاساس را در نظر مردم زیبا و جذاب میکردند. تا اینکه مردی دیندار در سر کوهی در بابل زندگی را آغاز کرد و مکانی برای عبادت ساخت. او مردم را به راه درست هدایت کرد و به تدریج پیروان زیادی پیدا کرد و افرادی که به اصول او پایبند شده بودند، از عقاید نادرست به سوی ایمان راستین روی آوردند و به خداپرستی گرایش پیدا کردند. نام او در سرتاسر جهان شناخته شد و گفتهای که در مورد سلطنت امت او وجود داشت، به حقیقت نزدیک میشد. در این میان، موجوداتی آشفته و نگران از وضعیت خود به دیوی به نام "دیوی گاوپای" مراجعه کردند که میتوانست در زمان سختی فرار کند و راهنمای شیاطین بود. همه شیاطین به زبان واحد از دست این مرد دیندار به ستوه آمده و فریاد کردند که اگر امروز اقدامی نکنند، فردا او نظام دینی خود را برقرار کرده و سلطنتش را گسترش خواهد داد و در نتیجه، آنها نمیتوانند از پیروی او دور بمانند.
هوش مصنوعی: با شانس بدی که دارم، باید با چالشهای زیادی روبرو شوم. مانند سایهای که از آفتاب فرار میکند، از مشکلات دوری میجویم.
هوش مصنوعی: داستان دیو گاوپای زمانی که این فصل را شنید، تأثیر عجیبی روی او گذاشت و آتش شیطنتش خشم و غضب را در او برانگیخت، اما او کنترل خود را از دست نداد. او گفت که از همکارانش زمانی میخواهد تا درباره امور مهم مشورت کنند، به این شرط که اگرچه به تأخیر نیافتند، نباید هم بدون فکر اقدام کنند. سپس سه سر دیو را که هرکدام مشاوران و دستیاران او بودند، دعوت کرد و در آغاز مشاوره از مهمترین مشاور خواست که نظر خود را دربارهی وقایع پیش آمده بیان کند. او گفت که بر اساس نظر افراد با تجربه، دو چیز نمیتواند همیشه پایدار باشد: یکی قدرت و دیگری جان انسان که هر دو سرنوشتی مشخص دارند. همانطور که روح بر طبق مذهب تناسخ از یک جسم به جسمی دیگر منتقل میشود، قدرت نیز از طالعی به طالع دیگر انتقال مییابد و مردم در دوران قدرت از مشکلات مصون میمانند. او به تشبیهی اشاره کرد و گفت که مانند کوهی که به هنگام طوفان و باران آسیب نمیبیند، در دوره قدرت هم باید به گونهای پایدار بماند. اما وقتی دوران قدرت به پایان میرسد، مانند درختی است که جوانی و شادابی خود را از دست میدهد و به تدریج آسیب میبیند. گردش روزگار و تغییرات اینچنین همیشه وجود داشته و ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: یک روز بر ما سخت میگذرد و روز دیگر بر ما خوش میگذرد، روزهایی داریم که در آن شکست میخوریم و روزهایی که پیروز میشویم.
هوش مصنوعی: امروز زمانه تحت فرمان و اراده اوست و تقدیر در جایی است که رضایت او وجود دارد. هر تدبیری که ما بیندیشیم به هدف نخواهد رسید و هر تلاش برای مقابله با خواستههای او بینتیجه خواهد بود. بنابراین، ما باید به طبیعت و شرایط زمان توجه کنیم و منتظر باشیم که وقتی دوره حکومت او به پایان برسد، خداوند وضعیت را تغییر دهد و بخت به نفع ما برگردد. روزها به طور متناوب به افراد دیگر داده میشود تا اگر در راستای حمایت او تلاش کنیم، به پیروزی و موفقیت برسیم و کمکهای الهی برای ما باشد و ناکامیها و سختیها به دشمنان او برگردد.
هوش مصنوعی: گاو اشاره کرد که نظر تو در این موضوع چه هست. او پاسخ داد که آنچه دستور داده شده، پسندیده و مستند به حق و عقل است، اما نباید هرگز دست از تلاش برداشت و نباید اجازه داد که موانع و تعلل بر اراده و قدرت ما غلبه کند. زیرا اگر بخت کسی قوی شود و تو از آن غافل شوی، در واقع به او کمک کردهای و به ضعف خود افزودهای. فرد دانا حتی اگر دشمنی را در حال قدرت ببیند، باید به تلاش خود در مقابل او ادامه دهد و تا جایی که قدرتی دارد، در حفظ و نگهداری آن بکوشد، مانند پزشکی که اگر نتواند بیمار را بهبود بخشد، باید تلاش کند که سلولهای سالم موجود را حفظ کند تا بیمار از بین نرود. بنابراین، ما باید هرگز از تلاش برای مقابله با مشکلات دست نکشیم و حتی اگر دشمنی به قدری قوی ظاهر شود که به پیروزی خود مطمئن باشد، باید با جرات وارد میدان نبرد شویم و از مرگ نترسیم. نباید اجازه داد که در برابر دشمن فقط به دنبال حفظ جان باشیم.
هوش مصنوعی: دوستی بزدل به نجات جانش میانجامد، در حالی که دوستی دلیر به عزت و شرافتش میرسد و او را به جنگ میکشاند.
هوش مصنوعی: گاوپای به دستور سیوم آمد و از او پرسید که نظر تو درباره امضای اندیشههای این افراد چیست. پاسخ داد که آنچه آنها در نظر تو انداختند، در دل تو جا گرفت، چرا که طبیعت هر موجودی به گونهای است که هرچه بشنود و برایش مناسب باشد، سریعاً به آن پاسخ مثبت میدهد، به خصوص اگر آن سخن به صورت نظم زیبا و با عباراتی مهذّب و کلمات دلنشین بیان شود. این نوع سخن در ذهن او جای میگیرد و به اصطلاح میتوان گفت که مانند آهنربا عمل میکند که دیگر آهنها را جذب میکند. با کلمات شیرین و دلپذیر میتوان عادتهای مردم را تغییر داد و حتی افرادی با روحیههای مختلف را تحت تأثیر قرار داد. اما نظر من این است که اگر بتوانیم، بهتر است که به خونریزی این مرد دینی دست نزنیم، زیرا پیامدهای آن به زودی دامنگیر ما خواهد شد و این فکر از احتیاط و پیشبینی دور است. چراکه اگر او بدون دلیل روشن و قانعکنندهای از میان برداشته شود، ممکن است فرد دیگری به جای او بیاید و این بلوا تا قیامت ادامه پیدا کند و اوضاع از کنترل خارج شود. مردم علاقه بیشتری به ضعفا دارند و از قویترها بیزارند. بنابراین تدبیر خوب و اندیشه مناسب این است که به شیوهای او را به دنیا دوستی مشغول کنیم و او را به زینتهای فریبنده این دنیا مشغول سازیم، تا غم و اندوه آخرت را فراموش کند. اگر تو عیوب او را آشکار کنی، دیگران به تو اعتماد خواهند کرد و از او دور خواهند شد و اعتبارش از بین خواهد رفت. گاوپای از این سخنان به حقیقت نزدیکتر شد و گفت: نظر خوبی دادی و راه راست را نشان دادی.
هوش مصنوعی: وقتی ما در شب سفر کنیم و تو پیشوای ما باشی، همین که به تو برسیم کافی است تا راه را پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: من اکنون تصمیم دارم که در یک جلسه عمومی شرکت کنم و درباره رازهای علم و حقیقت اشیاء با او صحبت کنم. هدفم این است که او در سوالات و پاسخهایم غرق شود و نادانیاش در چشم مردم نمایان شود. سپس، قصد دارم او را از بین ببرم؛ زیرا اگر بخواهم او را بکشم بدون اینکه مقدمات لازم را فراهم کنم، جز هدر دادن وقت چیزی به دنبال نخواهد داشت. همچنین میخواهم بدانم نظر تو درباره این روش چیست. او پاسخ داد که وقتی مسألهای میان دو سر مخالف رخ میدهد، عاقلانه نیست که تنها از یک طرف قضاوت کنیم. ممکن است چیزی را که دوست داریم، بد باشد و یا برعکس، چیزهای ناخوشایند برای ما مفید باشند. همچنین با خطاهایی که شبیه حقیقت به نظر میرسند و بسیاری از دروغها که در قالب حقایق معرفی میشوند، مثل کاری که پسر احول، میزبان انجام داده است، باید با احتیاط برخورد کرد. سپس پرسید چگونه بود آن داستان؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.