گنجور

حاشیه‌گذاری‌های جاوید مدرس اول رافض

جاوید مدرس اول رافض

شاعر


جاوید مدرس اول رافض در ‫۶ ماه قبل، پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

تضمین غزل شماره ۷
عطر صبا چو روح ببخشد مشام را
ساقی صلای باده بده خاص و عام را
مطرب به نغمه گو که جهان گشته  کام را
................
صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل‌فام را
***************
راز پرستش از نظر بت پرست پرس
ز آوای عاشقان بَلاَی الست پرس
از بلبل، هزار که مست از گلست پرس
.‌‌‌...............
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی‌مقام را

***************
خورشید و ماه را چو بر آری ز آستین
سر ها چو گوی و زلف تو چوگان عنبرین
هر تار مو چو دام دلی گشته این چنین
.‌‌‌‌‌‌.......................
عَنقا شکار کَس نشود دام بازچین
کآنجا همیشه باد به دست است، دام را
***************
هر کِشت را که کِشته؟ همو می کند درو
حاصل چه گشته در عمل، آنست آبرو
در مهلتی که داده سپهرت زره مرو
..............
در بزم دور، یک‌دو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را
***************
امنست وکامیار جهانت ،بلی زعیش
در تنگدستی ار که بسازی پلی زعیش
وانگه که شد، جهان بمرادت یلی زعیش
................
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه‌سر مکن هنری ننگ و نام را
***************
گر زین قلم فراز سخن نقش سنگ ماند
هر رهگذر ز نقشه سنگت فَسانه خواند
کس نیست کو مراد دلش جاودانه راند
...........
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدمْ بهشتْ، روضهٔ دارُالسَلام را
************
انس است بنده را زجنابت چو الفت است
مجلس فروزی تو مباهاتِ جَلوت است
عدل و کرام رانی و آن کُنه رافت است
..................
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به تَرَحُّم غلام را
*************
در ستر آبرو و ز دشمن خفا برو
پر آفت است راه دلا بی بلا برو
در کار عیش و نوش چو یابی صلا برو
.................
حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را
******

☆☆☆☆☆☆☆☆☆
جاوید مدرس رافض

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

تضمین غزل شماره ۶
*********
نرود دل حزینم ، بجز از ره مدارا
به ولای دوستان دَم شده, دل دهی نگارا
که دگر بس است ازین دَم  یله کن دگر  جفا را
..................
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را
*********
چو نشست دیده در خون، ز نهاد بر شد آهم
به شراب غرقه گشتم که شدست  دام راهم
نکنم من ادعائی ز بزرگی و ز جاهم
..................
ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
*********
بدلم چو رخنه کردی به روان من صدارت
چو عسل برون تراود همه از لبت عبارت
زخدنگ چشم مستت برسد بما بشارت
.................
مژهٔ سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
*********
نبری تو نور معنی مگر آنکه خرقه سوزی
  بجهان و مکنت آن ،نتوان که چشم دوزی
نه جلال و حشمتش را که بَرَد؟ مگر دو روزی
..........................
دل عالمی بسوزی چو عِذار برفُروزی
تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا
*********
بتوصل از ره حق نروم ره تباهی
  چو به آب دیده هر دم ز درون دهم گواهی
که چه مقبل است دیدن ،رخ تو به هر صباحی
..............
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
*********
به نگاهی ای پری رو دل و دین وجان ربودی
چو بدست دامنت را بگرفتمی چه بودی
شود این سرشک چشمم به شبی اگر غنودی
..................
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟
دل و جان فدای رویت بنما عِذار ما را
********
چو بشد خراب کاخ جم و کی قباد و پرویز
منم آن خراب کو شد زشراب ناب لبریز
هم از آن شراب ، ساقی قدحی بکام ما ریز
....................
به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
*********
جاوید مدرس رافض

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۱۴ در پاسخ به A.S.Arjmand دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

تضمین غزل شماره ۶
*********
نرود دل حزینم ، بجز از ره مدارا
به ولای دوستان دَم شده, دل دهی نگارا
که دگر بس است ازین دَم  یله کن دگر  جفا را
..................
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را
*********
چو نشست دیده در خون، ز نهاد بر شد آهم
به شراب غرقه گشتم که شدست  دام راهم
نکنم من ادعائی ز بزرگی و ز جاهم
..................
ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
*********
بدلم چو رخنه کردی به روان من صدارت
چو عسل برون تراود همه از لبت عبارت
زخدنگ چشم مستت برسد بما بشارت
.................
مژهٔ سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
*********
نبری تو نور معنی مگر آنکه خرقه سوزی
  بجهان و مکنت آن ،نتوان که چشم دوزی
نه جلال و حشمتش را که بَرَد؟ مگر دو روزی
..........................
دل عالمی بسوزی چو عِذار برفُروزی
تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا
*********
بتوصل از ره حق نروم ره تباهی
  چو به آب دیده هر دم ز درون دهم گواهی
که چه مقبل است دیدن ،رخ تو به هر صباحی
..............
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
*********
به نگاهی ای پری رو دل و دین وجان ربودی
چو بدست دامنت را بگرفتمی چه بودی
شود این سرشک چشمم به شبی اگر غنودی
..................
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟
دل و جان فدای رویت بنما عِذار ما را
********
چو بشد خراب کاخ جم و کی قباد و پرویز
منم آن خراب کو شد زشراب ناب لبریز
هم از آن شراب ، ساقی قدحی بکام ما ریز
....................
به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
*********
جاوید مدرس رافض

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

تضمین غزل شماره ۴
...........
نسیم صبح ببوسد جمال گلها را
شمیم آن چو کند مست مرغ شیدا را
  به رنگ و خط چه نیازست روی زیبا را
...........
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را
*********
وقوع آنچه کند ای رقیب شاد ترا
بر آورد ز نهاد آن، فغان و آه مرا
نبات طوطی طبعم شود نثار که را؟
..................
شکر فروش که عمرش دراز باد چرا
تَفَقُّدی نکند طوطی شکرخا را
*********
بساق لطف تو،  خار از چه رو فتاد ای گل
خدای، عطر ترا  صد چُنان دهاد ای گل
بمدح روی تو بلبل قدم نهاد ای گل
..................
غرور حُسنت اجازت مگر نداد ای گل؟
که پرسشی نکنی عَندَلیب شیدا را
*********
نصیحتی کنمت خیز و زان بیاب ثمر
بصوت بلبل شیدا درا بوقت سحر
ببوستان چو بیابی هزار دُرً و گهر
.................
به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
*********
شبست و عطرِ نسیمست و ماه سیمائی
مقابلت چو نشستست با فریبائی
حریف میکده و اهل فن و سودائی
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار مُحِبّان بادپیما را
********

کسی نیافت ،نیابد چو در قبال تو عیب
دروغ باشد اگر هست در کمال تو عیب
حسد برند و نیابند در جمال تو عیب
جز این قَدَر نتوان گفت در خصال تو عیب
که وضع مِهر و وفا نیست روی زیبا را
*******

به سینه طبع سخن را نهفته  حافظ
گل ادب به غزل ها شکفته  حافظ
ز طبع رافض و وز دُرً سُفته حافظ
...................
در آسمان نه عجب گر به گفتهٔ حافظ
سرود زُهره به رقص آورد مسیحا را

جاوید مدرس رافض

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۹ در پاسخ به اميد حجتی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:

تضمین این شعر

شب همه شب زنور او منزله قمر برم
گر زسرم کُله برد من زمیان کمر برم
گلشن نعمتست و جاه، من زبرش ثمر برم
..............
آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی، نی شکنم شکر برم
********
سیطره اش درین جهان بخت خوشش بود ضمان
  از رخ غنچه میبرم بر لب و آن دهن گمان
فتنه آخرالزمان، زان ذقن است و وزان دهان
..............
آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
********
اوست همه وجود من،من فقط این پیرهنم
با که بگویم عاقبت فته و جور آن صنم
براه او نمانده جز خیالی از جان و تنم
...........
آمده‌ام که ره زنم بر سر گنج شه زنم
آمده‌ام که زر برم زر نبرم خبر برم
********
اذن اگر دهد ازان گلشن او ثمرکنم
سودبرد چو دیده ام  نظر بر آن قمرکنم
گر که کند عنایتی دست در آن کمر کنم
................
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
*********

آهوی جسم وپیکرش مُشک زناف میکند
مرغ دلش نشیمن از قله قاف میکند
جام می مغانه را باده ز صاف میکند
...........
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند
پیش گشادِ تیر او وای اگر سپر برم
********
قوس کنم روان خود تا ببرد بقاب خود
جور مکن جفا مکن  دم مزن از عتاب خود
کی مه من خطا رود، دل تو ببر صواب خود
...............
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند؟ گفت بلی اگر برم
***********
کاله جان چو میبرد نا رس و کال گشته ام
نقص نَجُست راه او محو کمال گشته ام
غنچه نو شکفته در صبح وصال گشته ام
....................
در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
***********
گم نشود ز پیش او این دل مهر کیش من
رافض اگر کند کسی مرهم خون ریش من
نکهت زلف کی رود ز خاطر  پریش من
..............
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمی‌خوری پیش کسی دگر برم
**********
جاوید مدرس رافض

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:

ترجمه بترکی

Gelmişam sana başimi veramGelmişam aşkini başimda taşiam
    گلمیشم ای گوزلل یاریم باشیمی وئرمکدن اوتور
گلمیشم عشقوی گوزل باشدا گوتور مئکدن اوتور
.......
Eğer sen bana yok soylersen
Sanin yokokono ben bal gibi karşilarim
اگر کی یوخ سویلیه سئن سویله منه مثل شکر
بال گیبیدیر او یوخ منه کارشیلارام  عشقه اثر
........
gözlerden gizli، Akil ve can gibi geldim
Ta ki nazar maşalesini canin göz bebeklerine aparmiş olam
گوزله لره گیزلی گئلیرم،عقللیه جان مثالی من
گوزلره جا ن مشعله سین گوتورورم کمالی من
.........
Odur ki gözomde babak gibi takilmiş
Ben nerye baka bilerim ki?
Odur ki künlomon kentini tom esir almiş
Ben nereye gide bilirim ki?
او اوتوروب گوزده ببک ،گوز باکا بیلمیر هئچ یئره
کونلون آلیبدی شهرینی ،جان گئده بیلمیر هئچ یئره
.........
Bu gazalim cevabdir o şaraba  ki bana
vermiştir
Soyledi iç eğer eçmezsen başkasina sunacağim
بو غزلیم جوابدیر او باده کی منده،  وئرمیش او
سویلری ایچ ایچئن میسئن باشکاسی، ایچمه سین بیلیر

برگ سبز تحفه درویش

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۵۲ در پاسخ به ف-ش دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

تضمین غزل حافظ

ز عارض برقع افکندی گشودی روی زیبا را
ز برق رخ زدی آتش بساط خرمن ما را
صبا را کن معطر باز کن ، زلف چلیپا را
.................
بیا ای تُرک شیرازی به دست آور دل ما را
به خال هِندویت بخشم سمرقند و بخارا
*********************
مقیم درگهم باصد خیال واهی وخوابی
ازین در کی توانم، شد، ندارم و چاره و بابی
بگردان ساقیا می ده،  نباشد جمع را آبی

..................
بده ساقی مِیِ باقی که در جنّت نمی یابی
کنار آب رُکن‌آباد و گُلگَشت مُصَلّا را
**********************
قرار و وعده ها وحرفها ی تو همه مقلوب
منم در عشق تو گمراه وسرگردان و هم مغلوب
تو و بازی با قلب شکسته، خرم و پاکوب
.............
فَغان کاین لولیانِ شوخِ شیرین‌کارِ شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل، که تُرکان خوان یغما را
*********************
اگر صورت نبندد عشق، حال یار مستغنی است
کمال از عشق گر خیزد ،کمال یار مستغی است
به عشق ار جاه افزاید ،جلال یار مستغنی است
..........
ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ یار، مُستَغنی است
به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را؟
*********************
قراری نیست شبها بر من وهمسایه از دستم
که من شب تا سحر بیدار با اندیشه ات  هستم
بیا ساقی بیا  کز قامت و بالای تو  مستم

.............
من از آن حُسن روزافزون، که یوسف داشت دانستم
که عشق از پردهٔ عصمت برون آرد زلیخا را
*********************
  همی زآن تیر مژگان تو، جانا من بلا جویم
که صد تیر بلا از هر جهت جاریست  بر سویم
اگر چوگان ببازی سر ز  چوگان تو  میپویم
............
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویم
جوابِ تلخ می‌زیبد، لبِ لعلِ شکرخا را
*********************
زعقل و پویش فکرت  دلا چون  بند بر دارند
به لشگر گاه دانش فاضلان بین،  جمله سر دارند
به فوت و فن و دانائی جوانان عشق اگر دارند؟
.............
نصیحت گوش کن جانا، که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
*********************
پر از افسون دو چشمت غمزه ات افسانه وجادو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
به حیرت ماندم از دنیا ز سرً کار و راز او

...................
حدیث از مطرب و مِی گو و راز دَهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
*********************
سرودی خوش تو سر دادی ازآن سرو چمان حافظ
به اغراق ار نگویم گر، دهی بر مرده جان حافظ
زفیض نظم تو "رافض" شده شیرین بیان حافظ
.................
غزل گفتی و دُر سفتی، بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عِقد ثریّا را
جاوید مدرس رافض

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۵۰ در پاسخ به مهدی خاتمی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

تضمین غزل شماره ۲ حافظ
پنیر و سبزه کجا،رغبت کباب کجا
شکوه و جلوه ی دریا کجا،سراب کجا
دروغ محض کجا و جواب ناب کجا
.........
صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا
ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا به کجا
*********************
ریا و مکر و تجاوز به عنف در ناموس
تظاهر به عمل، نا نوشته در قاموس
فریب خورده وزین راه رفته و مائوس
..........
دلم ز صومعه بگرفت و خِرقِهٔ سالوس
کجاست دیرِ مُغان و شرابِ ناب کجا
**********************
چنانکه مهر و وفا نیست روی زیبا را
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را
قرار و صبر نماندست ناشکیبا را
........
چه نسبت است به‌رندی صَلاح و تقوا را
سماعِ وعظ کجا نغمهٔ رباب کجا
***********************
می مغانه زدل غصه را همی کاهد
زتاب جعد تو مه بر زمین همی تابد
چو عطر موی تو از آستین من لافد
.......
ز رویِ دوست، دلِ دشمنان چه دریابد
چراغِ مرده کجا شمعِ آفتاب کجا
***********************
بجای کوثر موعود، دل پیاله بخواست
اگر کبوتر دل می تپد به سینه رواست
رضای خاطر یارم کجاست ، یار کجاست
........
چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا
************************
کنون که بر کفِ گل جامِ بادهٔ صاف است
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است
چه وقتِ مدرسه و بحث کشف کَشّاف است؟
..............
مبین به سیبِ زَنَخدان که چاه در لاف است
کجا همی‌ رَوی ای دل بدین شتاب کجا
**************************
شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وِصال
یعنی=بوی خوش دوستی را شنیدم و برق وصال را
جملگی سیر و تماشا کردم
بیا که بویِ تو را میرم ای نسیمِ شِمال
به خاکِ ما گذری کن، که خونِ مات حلال
.............
بشد که یاد خوشش، باد روزگارِ وصال

خود آن کرشمه کجا رفت و آن عِتاب کجا
*************************
رسید نامور آن پیکت از دیار ای دوست
ز نقد قلب  بپایت کنم، نثار ای دوست
چراغ چشم "مدرس" در انتظار ای دوست
.............
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
***************************
مفاعلن/ فعلاتن/ مفاعلن/فعلن

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

تضمین الا یا ایهالساقی از (حضرت حافظ)

......
بیا سـاقـی سئوالی هست ،ما وخیل ســائـلها
بیا کز لـَمعة ساغر، شود روشن مسـائلـها
بزن آتش زبرق می به عـقل و جان عـاقلها

......
الا یا ایـها الـساقی ادر کـاسـاً و نـاولـها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها

......
شکنج ، طـُرّه افشان توان از ما چوفرساید
زپیچ و تاب زلفش گر نگار ما بپیراید
ازآن ماه جهان افروز دل ها را بیا سـاید

..........
ببوی نافه ای کاخر صبا زان طرّه بگشایـد
زتاب جعد مشکینش چه خون افتاده در دلها
بقصد قربت از عشقش وضو با خون دل کردم

.....
مگر میلش کـِشد مارا دریغ اَرمی کند طردَم
بلای عشق را جویم که خواهان غم و دردم

......... ..
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها

.........
دل از جام الستی گر نشان یار میجوید
وزان پیمانه تا درحبـّة دل مهر میروید
چو ازرق پوش از مکرش زدامن ریب میشوید

.........
بمی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سا لک بی خبر نبود زراه ورسم منزلها

.........
دلا بر تنگی ره تاب کن خود را مکن زائل
درین سودا بسی گنج است رنجش را مشو قـائـل
بدریـای غـم عـشـقـش اگـر گـشـتـیم ما نـائـل

..........
شب تاریک وبـیـم موج و گـردابی چنیــن هائل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

..........
بیا ساقی خـَرابم کن که روحم را توئی فاطـِر
مدامم ده مرا جامی کزان دل را کنی عامِر
به کیش ار باده نستانم شوم من عشق را کافِر

.......... ..
همه کارم ز خود کامی به بد نامی کشید آخِر
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها

................
چو مستوری کند کلکم زنـظم شـعرنو حافظ
مدامم باشد از اکسیرِ شعرو نظم تو حافظ
طنین قلب رافـض را زنظم او شـنـو حـافـظ

..........  
حضوری گر همی خواهی ازو غائب مشو حافظ
متی ما تَلقَ مَن تَهوی دَع ِالد نیا و اهملها
جاوید مدرس رافض

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۴۸ در پاسخ به فضل الله شهيدي دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

تضمین الا یا ایهالساقی از (حضرت حافظ)

......
بیا سـاقـی سئوالی هست ،ما وخیل ســائـلها
بیا کز لـَمعة ساغر، شود روشن مسـائلـها
بزن آتش زبرق می به عـقل و جان عـاقلها

......
الا یا ایـها الـساقی ادر کـاسـاً و نـاولـها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها

......
شکنج ، طـُرّه افشان توان از ما چوفرساید
زپیچ و تاب زلفش گر نگار ما بپیراید
ازآن ماه جهان افروز دل ها را بیا سـاید

..........
ببوی نافه ای کاخر صبا زان طرّه بگشایـد
زتاب جعد مشکینش چه خون افتاده در دلها
بقصد قربت از عشقش وضو با خون دل کردم

.....
مگر میلش کـِشد مارا دریغ اَرمی کند طردَم
بلای عشق را جویم که خواهان غم و دردم

......... ..
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها

.........
دل از جام الستی گر نشان یار میجوید
وزان پیمانه تا درحبـّة دل مهر میروید
چو ازرق پوش از مکرش زدامن ریب میشوید

.........
بمی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سا لک بی خبر نبود زراه ورسم منزلها

.........
دلا بر تنگی ره تاب کن خود را مکن زائل
درین سودا بسی گنج است رنجش را مشو قـائـل
بدریـای غـم عـشـقـش اگـر گـشـتـیم ما نـائـل

..........
شب تاریک وبـیـم موج و گـردابی چنیــن هائل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

..........
بیا ساقی خـَرابم کن که روحم را توئی فاطـِر
مدامم ده مرا جامی کزان دل را کنی عامِر
به کیش ار باده نستانم شوم من عشق را کافِر

.......... ..
همه کارم ز خود کامی به بد نامی کشید آخِر
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها

................
چو مستوری کند کلکم زنـظم شـعرنو حافظ
مدامم باشد از اکسیرِ شعرو نظم تو حافظ
طنین قلب رافـض را زنظم او شـنـو حـافـظ

..........  
حضوری گر همی خواهی ازو غائب مشو حافظ
متی ما تَلقَ مَن تَهوی دَع ِالد نیا و اهملها
جاوید مدرس رافض

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۴۲ در پاسخ به بابک عبدکریمی دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » قاصد:

تضمین این شعر
سئن یاریمین قاصیدی سئن

عشقیمیزین شاهیدی سن

گولوم نئدن تئز گئدی سن اگلش سئنه چای دئمیشم

پریشان زولفؤنو سئریب

آلمانی الینده دریب

خیالین منه گؤندریب بسکی من آخ وای دئمیشم

الون اله توتمامیشام

محبتون آتمامیشام

یار گئجه لر یاتما میشام من سنه لای- لای دئمیشم

قاتلانمیشام من دؤزومه

یوخو گئل مه ئیب گؤزومه

سن یاتالی من اؤزومه اولدوزلاری سای دئمیشم

یار یاردان آیری دیر نیه

حسرتده یوخ پونزا،سیئه

هرکس سنه اولدوز دئیه اوزوم سنه آی دئمیشم

قلمی سالدیم داواتا

شعرلریازدیم مماتا

سندن صونرا من حیاتا شیرین دیسه ضای دئمیشم

گؤزوم گؤزل سنده قالیب

بیت الحزن لره سالیب

هرگؤزه لدن بیر گول آلیب سن گؤزه له پای دئمیشم

اؤزلورم قاش آتماغیوی

گؤزه ل قو تک یاتماغیوی

سنون گون تک باتماغیوی آی باتانا تای دئمیشم

یامان سوزه نیش دیه لی

فلکه قارقیش دیه لی

ایندی یایا قیش دیه لی اول قیشا یای دئمیشم

خاطره لرهاردا قالیب

یامان گونلر اونو آلیب

گاه طویووی یادا سالیب من ده لی نای نای دئمیشم

عقربیله بختیم یاتدی

سوینجیله ،غمی قاتدی

صونرا ئینه یاسا باتدی آغلاری های های دئمیشم

عقلیمده سن رویا کیمی

من مجنون،سن لیلا کیمی

اتک دولو دریا کیمی گؤزیاشیما چای دئمیشم

اجل گئلیر اولوم طوئیو

نه آدبیلر نه ده سویو

من قارا گون عمور بویو آخ دئمیشم وای دئمیشم

وداعه چیخدی یار یولا

فرنگی یارلا قول قولا رافضی چئکدی ساغ سولا

اجنبی اغیاریم اولا من سنه بای بای دئمیشم

جاوید مدرس رافض

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » تورکون دیلی:

تضمین  این شعر شهریار

هر کس آنا دیله دانیشا هئچ خجیل اولماز
اورت باسدیرائدن کسده دیلین، بیل عقیل اولماز
فکر ائیله مئسین کی ائل ایچینده ذلیل اولماز
.............
تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته کلی دیل اولماز
اؤزگه دیله قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز
****
ای کاش آناندان اورگنه شعر،  آتماسا شاعیر
غربت دیلینین جلوه سینه باتماسا شاعیر
اوزگه لالالا ئینن  اگر یاتماسا شاعیر
...............
اؤز شعرینی فارسا – عربه قاتماسا شاعیر
شعری اوخویانلار ، ائشیدنلر کسیل اولماز
****
چوخ دیل بولن البته کی موشگولر آچار میش
دیل بولمیئن انسان،  لالی نان بیر سه ،قاچار میش
شاعیر دیه شاید کی صناعت ده ناچار میش
...............
فارس شاعری چوخ سؤزلرینی بیزدن آپارمیش
« صابیر » کیمی بیر سفره لی شاعیر پخیل اولماز
****
وئرسئن پولونی چال ماغا حاضیر او توتکدیر
توهین ائده هر کس دیلیمه مُزدی کتکدیر
تورکون دیلی، قدری بوله نه بالدی پتکدیر
.............
تورکون مثلی ، فولکلوری دونیادا تک دیر
خان یورقانی ، کند ایچره مثل دیر ، میتیل اولماز
****
کروانلار ایپک یوللا ،بو یوردی مسیر ائتمیش
تورکون دیلینی آذربایجان ضمیر ائتمیش
دشمنلری آذر بالاسی یئرله بیر ائتمیش
.................
آذر قوئشونو ، قیصر رومی اسیر ائتمیش
کسری سؤزودور بیر بئله تاریخ ناغیل اولماز
****
اوغلانی آنا، باغرینا باسین قوزو اولسون
بوشدور ایچی ناداندی گئرکدیر پوزو اولسون
انساندا گئرک کیملیگی اوسته  گوزو اولسون
..................
پیشمیش کیمی شعرین ده گرک داد دوزو اولسون
کند اهلی بیلرلر کی دوشابسیز خشیل اولماز
****
کیم قور تاراجاخ نازلی بالا سارانی سئلدن
هر کس قاپا بورکی قاپارام بندینی بئلدن
ساز سئسلره نک سویلئیری سوزلری تئلدن
........................
سؤزلرده جواهیر کیمی دیر ، اصلی بدلدن
تشخیص وئره ن اولسا بو قدر زیر – زیبیل اولماز
****
کاش باشقا آدام نان سوزونی چالماسا شاعیر
هر اجنبی دن سوزلرینی آلماسا شاعیر
ائل مکتبینبن سوزلرینه  دولماسا شاعیر
...................
شاعیر اولابیلمزسن ، آنان دوغماسا شاعیر
میس سن ، آبالام ، هر ساری کؤینک قییزیل اولماز
********
عاشخ چالیری سازینی قارداش بوغی ائشمه
ساز سئزلائیری  سوزلره وئر قلبووی گئشمه
رافض داداشیم سوزلری دولدورمادی سئشمه
.................
بو « شهریار » ین طبعی کیمی چیممه لی چشمه
کوثر اولا بیلسه دئمیرم ، سلسبیل اولماز

جاوید مدرس رافض


 

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:

تضمین این شعر

شب همه شب زنور او منزله قمر برم
گر زسرم کُله برد من زمیان کمر برم
گلشن نعمتست و جاه، من زبرش ثمر برم
..............
آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی، نی شکنم شکر برم
********
سیطره اش درین جهان بخت خوشش بود ضمان
  از رخ غنچه میبرم بر لب و آن دهن گمان
فتنه آخرالزمان، زان ذقن است و وزان دهان
..............
آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
********
اوست همه وجود من،من فقط این پیرهنم
با که بگویم عاقبت فته و جور آن صنم
براه او نمانده جز خیالی از جان و تنم
...........
آمده‌ام که ره زنم بر سر گنج شه زنم
آمده‌ام که زر برم زر نبرم خبر برم
********
اذن اگر دهد ازان گلشن او ثمرکنم
سودبرد چو دیده ام  نظر بر آن قمرکنم
گر که کند عنایتی دست در آن کمر کنم
................
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
*********

آهوی جسم وپیکرش مُشک زناف میکند
مرغ دلش نشیمن از قله قاف میکند
جام می مغانه را باده ز صاف میکند
...........
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند
پیش گشادِ تیر او وای اگر سپر برم
********
قوس کنم روان خود تا ببرد بقاب خود
جور مکن جفا مکن  دم مزن از عتاب خود
کی مه من خطا رود، دل تو ببر صواب خود
...............
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند؟ گفت بلی اگر برم
***********
کاله جان چو میبرد نا رس و کال گشته ام
نقص نَجُست راه او محو کمال گشته ام
غنچه نو شکفته در صبح وصال گشته ام
....................
در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
***********
گم نشود ز پیش او این دل مهر کیش من
رافض اگر کند کسی مرهم خون ریش من
نکهت زلف کی رود ز خاطر  پریش من
..............
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمی‌خوری پیش کسی دگر برم
**********
جاوید مدرس رافض

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰ - سه تار من:

تضمین از شهریار

بیا ای ساقی مشفق توئی در غم  طبیب من
بجز هجران و جز حسرت نشد هرگز، نصیب من
  تعجب میکنم از خود بدین صبر و شکیب من
..............
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من
*******
نداد این طبع والا را فلک بر دست من مفتم
   به درگاهش فشانم دُرً اشکی که بخون سُفتم
چه سازم تا شود آن مَه بعمری یاور و جفتم
............
خیال خود به شبگردی ، به زلفش دیدم و گفتم
رقیب من چه می خواهی تو از جان حبیب من
*******
بپاس شب چو مرغ دل بیادت تا سحر خواند
درین شطرنج عشق او دل ما بیدقی راند
کزین شه مات شاه دل ،مجالش را خدا داند
.................
نهیبی می زدم  با  دل  که  زلفت  را  نلرزاند
ندانستم  که زلفت  هم ،  بلرزد  با  نهیب  من
*******
ز سینه برکن این اوراق و در دیوان کتابش کن
چو سیل غم بتازد بر شراب آنرا حبابش کن
دلا اوباش این تن را بجامی غرقِ خوابش کن
...........................
خوشم من با تب عشقت ، طبیب آمد جوابش کن
حبیبم ، چشم  بیمار تو  بس  باشد  طبیب  من
*******
رقیب محرم و حرمان  که در عشقش نصیب اوست
کرشمه غمزه و ظلم از دو صد کار عجیب اوست
  طببب عاشقان آری به صد منطق حبیب اوست
...............
 در آن زلف چلیپایی که دلها خود صلیب اوست
نَوازد  مریم  عذرا  به  لالایی  صلیب من
*******
به هرجا گر شود این  دل هوای دلفریب آنجا
بود در کویت آیم گر شود بختم مجیب آنجا
چو عقل از سر رود  هر گه بود زلفت نقیب آنجا
....................
غروبی زاید از زلفت که دل باشد غریب آنجا
حبیبم  با غروبت  گو ، نیازارد ، غریب  من
********
چو حُسن خط یار من نباشد در قلم از فاق
نباشد حُسن خط او نوشته در  خط اوراق
ازین وَضعیت هجران  شکیبائیست آنرا حاق
...................
من از صبر و شکیبم شهریارا شهره ی آفاق
همه آفاق هم حیران از این صبر وشکیب من...

تضمین از جاوید مدرس رافض

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » بهجت آباد خاطره سی:

تضمبن این شعر

عشقین قماریندا اَلیمین یوخدو چئخاری
اگلش گوزلیم کارشیما دینله سئنی تاری
اورگش گولاغ آس گور نئجه توک باشدا آغاری
................
اولدوز سایاراق گوزله میشم هر گئجه یاری
گئج گلمه ده دیر یار یئنه اولموش گئجه یاری
************
چوخ گوز له میشم بهجت آبادا گوروپ هرکس
وئرمم کونلو هئچ کسه وئردیم اونا در بس
هئچ یاتمامیشام چوخ گئجه لردیر دوشورم پَس
....‌...........
گؤزلر آسیلی یوخ نه قارالتی نه ده بیر سس
باتمیش قولاغیم گؤرنه دؤشور مکده دی داری 
************
درتلی سینه لر، هر آجیدان ،آسان ایئلدر
غم آنبار اولوپ گر یئغیشا آهدان ایئلدر
هجراندا و صال آرزوسینا داغدان ایئلدر
.................
بیر قوش آییغام! سویلیه رک گاهدان اییلده ر
گاهدان اونودا یئل دئیه لای-لای هوش آپاری 
************
افسوس کی جوانلیق صحتیله، گئدیر الدن
دردیله قوجالقماق گئلیری حمله ی دشمن
گوزده یوخو سوزلوق گئلیری باشوا بیردن
................
یاتمیش هامی بیر آللاه اویاقدیر داها بیر من
مندن آشاغی کیمسه یوخ،  اوندان دا یوخاری
************
بور دا گئزیرم واله و حیران من مجنون
    قالمیش کونولوم غصه ایچینده دولو محزون
ذیل دیر بو قارانلیق گئجه لر واردی بیر افسون
..............
قورخوم بودی یار گلمه یه بیردن یاریلا گون
باغریم یاریلار صبحوم آچیلما سنی تاری!
***********
آخیر دئیرم من اوزومه دوز دا، داریئخما
هوئل ائیله مه بسدیر تئله سیب باغرینی سئخما
ای بخت گئه لطف ائیله بیر آز، آرزی می  یئخما
..............
دان اولدوزی ایسته ر چیخا گؤز یالواری چیخما
او چیخماسادا اولدوزومون یوخدی چیخاری
************
زلفون دارائیپ سانجاقینی تللره تاکمیش
بیرده قارا قاشلاره دونوپ آینادا باکمیش
آرتیک او گوزلیکه بیلیر قیمتی قاکمیش
...........
عشقین کی قراریندا وفا اولمیاجاکمیش
بیلمم کی طبیعت نیه قویموش بو قراری؟
************
گویا کی رقیبیم لوطودی بوقلاری بورما
بوقلاری دوزتمئکدن اوتور سوئرتوری خرما
یالوارمام اونا هئچ کی، داداشیم منی وورما
...................
ریشخندله قیرجاندی سحر سویله دی: دورما
جان قورخوسی وار عشقین، اوتوزدون بو قماری 
************
کیم قورتاراجاق نازلی گوزل سارانی سئلدن
آواره ائدر  عاشیقی، بیزار ائدر ائلدن
  تئللرده اسیر یئل آلیرام عطرینی یئلدن
..................
اولدوم قره گون آیریلالی او ساری تئلدن
بونجا قره گونلردی ائدن رنگیمی ساری
************
شادلیق بولاقیندان دوری سو کیملره جوشلار
بیلمم کی هاچان غمی بو گونللر منی بوشلار
بلبل یئرینه بانلیری بوردا قارا قوشلار
.................
گؤز یاشلاری هر یئردن آخارسا منی توشلار
دریایه باخار بللی دی چایلارین آخاری
************
بیلم سئنی  تانری نیه داش قلبلی یارالدیپ
نازیله ادا لر ،منه ایامی قارالدیپ
غملر یئغیشیب سینه ده روز گاری دارالدیپ
.............
از بس منی یاپراق کیمی هیجرانلا سارالدیب
باخسان اوزونه سانکی قیزیل گولدی قیزاری
***********
داغلار یاشیل اولموش بهارا قله، اتکلی
یوردون چئخاری، گوللرینن ،بالی پتکلی
رافض نه گئزردیک یاریلا سازلی توتکلی
...............
عشقی واریدی شهریارین گللی- چیچکلی
افسوس قارا یل اسدی خزان اولدی بهاری
************

جاوید مدرس رافض

 

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۵ در پاسخ به مهرداد دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:

 حق با شماست متاسفانه در این نسخه اشتباه درج شده از لحاظ منطق( ربوده )درست است چون این صفت های درج شده در مضمون این بیت شامل حال معشوقست نه عاشق

عاشق هیچوقت خود را باصفت منفی معرفی نمیکند

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » قاصد:

تضمین این شعر
سئن یاریمین قاصیدی سئن

عشقیمیزین شاهیدی سن

گولوم نئدن تئز گئدی سن اگلش سئنه چای دئمیشم

پریشان زولفؤنو سئریب

آلمانی الینده دریب

خیالین منه گؤندریب بسکی من آخ وای دئمیشم

الون اله توتمامیشام

محبتون آتمامیشام

یار گئجه لر یاتما میشام من سنه لای- لای دئمیشم

قاتلانمیشام من دؤزومه

یوخو گئل مه ئیب گؤزومه

سن یاتالی من اؤزومه اولدوزلاری سای دئمیشم

یار یاردان آیری دیر نیه

حسرتده یوخ پونزا،سیئه

هرکس سنه اولدوز دئیه اوزوم سنه آی دئمیشم

قلمی سالدیم داواتا

شعرلریازدیم مماتا

سندن صونرا من حیاتا شیرین دیسه ضای دئمیشم

گؤزوم گؤزل سنده قالیب

بیت الحزن لره سالیب

هرگؤزه لدن بیر گول آلیب سن گؤزه له پای دئمیشم

اؤزلورم قاش آتماغیوی

گؤزه ل قو تک یاتماغیوی

سنون گون تک باتماغیوی آی باتانا تای دئمیشم

یامان سوزه نیش دیه لی

فلکه قارقیش دیه لی

ایندی یایا قیش دیه لی اول قیشا یای دئمیشم

خاطره لرهاردا قالیب

یامان گونلر اونو آلیب

گاه طویووی یادا سالیب من ده لی نای نای دئمیشم

عقربیله بختیم یاتدی

سوینجیله ،غمی قاتدی

صونرا ئینه یاسا باتدی آغلاری های های دئمیشم

عقلیمده سن رویا کیمی

من مجنون،سن لیلا کیمی

اتک دولو دریا کیمی گؤزیاشیما چای دئمیشم

اجل گئلیر اولوم طوئیو

نه آدبیلر نه ده سویو

من قارا گون عمور بویو آخ دئمیشم وای دئمیشم

وداعه چیخدی یار یولا

فرنگی یارلا قول قولا رافضی چئکدی ساغ سولا

اجنبی اغیاریم اولا من سنه بای بای دئمیشم

جاوید مدرس رافض

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

تضمین غزل حافظ
ز عارض برقع افکندی گشودی روی زیبا را
ز برق رخ زدی آتش بساط خرمن ما را
صبا را کن معطر باز کن ، زلف چلیپا را
.................
بیا ای تُرک شیرازی به دست آور دل ما را
به خال هِندویت بخشم سمرقند و بخارا
*********************
مقیم درگهم باصد خیال واهی وخوابی
ازین در کی توانم، شد، ندارم و چاره و بابی
بگردان ساقیا می ده،  نباشد جمع را آبی

..................
بده ساقی مِیِ باقی که در جنّت نمی یابی
کنار آب رُکن‌آباد و گُلگَشت مُصَلّا را
**********************
قرار و وعده ها وحرفها ی تو همه مقلوب
منم در عشق تو گمراه وسرگردان و هم مغلوب
تو و بازی با قلب شکسته، خرم و پاکوب
.............
فَغان کاین لولیانِ شوخِ شیرین‌کارِ شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل، که تُرکان خوان یغما را
*********************
اگر صورت نبندد عشق، حال یار مستغنی است
کمال از عشق گر خیزد ،کمال یار مستغی است
به عشق ار جاه افزاید ،جلال یار مستغنی است
..........
ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ یار، مُستَغنی است
به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را؟
*********************
قراری نیست شبها بر من وهمسایه از دستم
که من شب تا سحر بیدار با اندیشه ات  هستم
بیا ساقی بیا  کز قامت و بالای تو  مستم

.............
من از آن حُسن روزافزون، که یوسف داشت دانستم
که عشق از پردهٔ عصمت برون آرد زلیخا را
*********************
  همی زآن تیر مژگان تو، جانا من بلا جویم
که صد تیر بلا از هر جهت جاریست  بر سویم
اگر چوگان ببازی سر ز  چوگان تو  میپویم
............
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویم
جوابِ تلخ می‌زیبد، لبِ لعلِ شکرخا را
*********************
زعقل و پویش فکرت  دلا چون  بند بر دارند
به لشگر گاه دانش فاضلان بین،  جمله سر دارند
به فوت و فن و دانائی جوانان عشق اگر دارند؟
.............
نصیحت گوش کن جانا، که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
*********************
پر از افسون دو چشمت غمزه ات افسانه وجادو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
به حیرت ماندم از دنیا ز سرً کار و راز او

...................
حدیث از مطرب و مِی گو و راز دَهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
*********************
سرودی خوش تو سر دادی ازآن سرو چمان حافظ
به اغراق ار نگویم گر ، دهی بر مرده جان حافظ
زفیض نظم تو "رافض" شده شیرین بیان حافظ
.................
غزل گفتی و دُر سفتی، بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عِقد ثریّا را
جاوید مدرس رافض

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

تضمین این غزل حافظ
پنیر و سبزه کجا،رغبت کباب کجا
شکوه و جلوه ی دریا کجا،سراب کجا
دروغ محض کجا و جواب ناب کجا
.........
صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا
ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا به کجا
*********************
ریا و مکر و تجاوز به عنف در ناموس
تظاهر به عمل، نا نوشته در قاموس
فریب خورده وزین راه رفته و مائوس
..........
دلم ز صومعه بگرفت و خِرقِهٔ سالوس
کجاست دیرِ مُغان و شرابِ ناب کجا
**********************
چنانکه مهر و وفا نیست روی زیبا را
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را
قرار و صبر نماندست ناشکیبا را
........
چه نسبت است به‌رندی صَلاح و تقوا را
سماعِ وعظ کجا نغمهٔ رباب کجا
***********************
می مغانه زدل غصه را همی کاهد
زتاب جعد تو مه بر زمین همی تابد
چو عطر موی تو از آستین من لافد
.......
ز رویِ دوست، دلِ دشمنان چه دریابد
چراغِ مرده کجا شمعِ آفتاب کجا
***********************
بجای کوثر موعود، دل پیاله بخواست
اگر کبوتر دل می تپد به سینه رواست
رضای خاطر یارم کجاست ، یار کجاست
........
چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا
************************
کنون که بر کفِ گل جامِ بادهٔ صاف است
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است
چه وقتِ مدرسه و بحث کشف کَشّاف است؟
..............
مبین به سیبِ زَنَخدان که چاه در لاف است
کجا همی‌ رَوی ای دل بدین شتاب کجا
**************************
شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وِصال
یعنی=بوی خوش دوستی را شنیدم و برق وصال را
جملگی سیر و تماشا کردم
بیا که بویِ تو را میرم ای نسیمِ شِمال
به خاکِ ما گذری کن، که خونِ مات حلال
.............
بشد که یاد خوشش، باد روزگارِ وصال

خود آن کرشمه کجا رفت و آن عِتاب کجا
*************************
رسید نامور آن پیکت از دیار ای دوست
ز نقد قلب  بپایت کنم، نثار ای دوست
چراغ چشم "مدرس" در انتظار ای دوست
.............
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
***************************
مفاعلن/ فعلاتن/ مفاعلن/فعلن


 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:

باسلام مجدد

در  مصرع دوم بیت هشتم از نظر واج آرائی حرف سین

دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود

بجایش

دستم اندر سینه ساقی سیمین ساق بود

بطوریکه زیبائی واج آرائی را تکمیل میکند.و رندی و شیطنت حافظ را میرساند.

احتمالا مصححین بذوق شخصی خواسته اند سانسوری انجام دهند .

 

۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۷
sunny dark_mode