گنجور

حاشیه‌گذاری‌های جهن یزداد

جهن یزداد

پارسیدان و دوستدار زبان پارسی دری


جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۳۴ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹:

شادی عید پدیدار تو صد چندان شد

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۳۳ در پاسخ به احسان مز دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹:

آری دیگر- جشن نوروز  پیشدادی است از روزگار جمشید مانده

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۱۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲:

سه سالست و تا او به زین امدست
به نزد بزرگان گزین امدست
 رخش  سه ساله بود که رستم او را دید و نه شش ساله که بگوید سه سالست تا او به زین امدست

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۰۱ در پاسخ به كاوه دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲:

برخی اشکت - چگونه اشک نریزیم که ایران عزیزتر از جانمان  چنین چند پاره و نابود شده ایرانی که سر جهان بود

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۰۶ دربارهٔ سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در توحید:

سوزنی بسیار سخنور توانایی است شوربختانه نام برآوردن او به هزل و هجو مایه ستم فراوانی به او شده - جدا از زبردستی سوزنی  در  سراییدن  و سخنوری ، توانایی او در زبان پارسی دیوانش را  یکی از  گرانسنگترین دیوان های پارسی  کرده است   کاربرد انبوه واژگان پارسیی که او به کار برده   پس از فردوسی از همه  بیشتر است   از این رو نام او در فرهنگهای پارسی  یکی  از پر بسامدترین نامهاست

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۳۳ در پاسخ به علیرضا متین دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۸:

در پارسی  گ -ب اگر در اغاز واژه باشند  جای هم مینشینند مانند گنجشگ / بنجشگ -گیو/ بیب -گستهم / بسطام-گشتاسپ /بستاسپ - برنچ /گرنچ
-من خانواده یکی از بستگانم  تا چند سال پیش همگی به برنج میگفتند گرنج  به گنجشگ میگفتند بنجشگ و بجشک -تازگی انها هم بچه ناف تهرون شدند دیگه نمیگویند

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۲۴ در پاسخ به مسعود دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۸:

شما چنین چیزی برداشت میکنید از سخن سعدی؟

به گمانم شما از بیخ پارسی نمیدانی - سخن درباره  چیز دیگریست  کلا چند سالیست یک گروه نادان سعدی ستیزی را رواج دادند و  گمانم شما هم کشته ان ناکسان باشید که درباره سعدی چنین چیزی می اندیشید-
نخست انکه سعدی  از سخنورانست که بیشترین کارکرد را شاهنامه روی او داشته -
بمردی که ملک سراسر زمین
نیرزد که خونی چکد بر زمین
-
سعدی در این داستان سخن از گوهر پاک آزادگان میکنند  و سخنش از دختر حاتم و حاتم است  و نه از اسلام -سخن درباره دختر حاتم است که میگوید سر مرا هم بزنید و نیاز به بخشش ندارم  اگر یارانم ازاد  نشوند -
در ایران دوستی سعدی همین بس که در زمان  وصاف الحضره ها و راوندیها و وراوینیها و  کلیله و دمنه بهرامشاهی که پارسی را به نابودی کشیدند از بس عربی زده اش کردند - سعدی بیشترین بیتهای  پارسی ویژه بی  واژه بیگانه  را میان سخنوران دارد-فردوسی برکنار است او خدای سخن است  -

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۵۱ در پاسخ به دکتراحمدرضانظری چروده دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۸:

عربستان بخشی از ایران بود و در ایران شش دین بود دین بت پرستی  عربان هم بود -  در عربستان  تنها بخش کمی بت پرست مانده بودند جز مسیحی و یهودی  بخش بزرگی از  عربان  زرتشتی بودند  همه قبیله بنی تمیم  و بسیاری از قبیله قضاعه که بسیار بزرگ بود و  بسیاری از قبیله های دگر  زرتشتی بودند بنی تمیم از زرتشتی به اسلام گرویدند میان انان نامهای پارسی فراوان است  مانند زرار(زر آره زر آور ) نام دختر پسر زرار نیز دختنوس دخت نوش - نام دیگر بسطام بن قیس بکری  نیز از نام گستهم  گرفته شده بود شاید گستهم دایی خسرو پرویز یا گستهم شاهنامه - در پارسی ب- گ  اگر در اغاز واژه باشندجای هم مینشینند مانند گنجشک و بنجشک گشتاسپ بشتاسپ  گیو بیب - بیشتر گیشتر (گیشتر در نوشته های کهن امده امروز بلوچان  میگویند)نام هزارمرد- سوار - ابوساسان  و بسیاری از نامهای دگر را در  زمان  عرب ساسانیان پیش از اسلام میبینیم  - همچنین عربها در سروده هایشان بسیار شاهان ایرانی و ایرانیان را ستوده اند انان پیوسته  حتی پس از اسلام  ایرانیان را با بزرگی و گرامیداشت میدیدند و انان را  پیوسته با نامهای بسیار گرانسنگ چون   اولاد الملوک (فرزندان شاهنشهان ) احرار فارس ازادگان فارس و ابناء الاحرار و ابناء احرار فارس و این گونه نامها یاد میکردند حتی از نیمه  دوم سده یک هجری در  تفاخر های ادبی قبیله ای میان ربیعه و مضر  قحطان و عدنانی هر قبیله میکوشید که  خود را به پارسیان بپیونداند و انان را از خود بشمارد و میگفتند ما و پسرعموهایمان  آزادگان پارسی  نحن و بنی عمنا احرار فارس - باری  سپاهی که به ایران  تاخت  بویژه در قادسیه  هم عرب داشت هم ایرانی هم مسلمان داشت و هم مسیحی و هم  زرتشتی و هم بت پرست (پیش از قادسی هیچ جنگی بجز جنگ کوچک پل که رخ نداده بود - جنگ پل هنگامی رخ داد که یک گروه کوچ عربها به فرماندهی مثنی بن حارثه شیبانی و ابوعبیده ثقفی  سه بار به گروهی از عربها در بازار چارپا فروشان  عرب که کنار فرات برگزار میشد تاختند و  فرماندار انجا چون اگاه شد  به انان پیغام داد شما ترسو نیستید که بگریزید من پل بستم روی رود  این ور رود با هم بجنگیم یا انورش ؟انان هم  باد در پاچه شان رفت گفتند نه ما می اییم  انسو گمان نکنی میترسیم و امدند  از پل گذشتند و  امدند بپای خود  نزد مرد خدا کماندار پارسی دادشان دم تیر همچو برگ خزان از درخت جهان تکاندشان  -پل باریک بود داشتند بگریزند  یکی از   قبیله ثقیف دید فرمانده خودشان  زخمی و تنها افتاده  و اینها  دارند می گریزند  امد و با شمشیر زد دو بند پل را گسست  هرچیش از تیر جان دربرده بود خویش را از ترس در اب افکند انان هم بیشترشان  اب ندیده  و شنا نا اشنا  همی در اب فرو رفتند و مردند از ان گروه  تنها دو سه تایی به مدینه برگشتند - این را نمیتوان جنگ گفت  و اگر جنگش بنامیم پس از این نخستین  تازش به ایران زمانی بود که عربان همه  شام و مصر را( که انروز در دست ایرانیانی بود که زمان خسرو پرویز ان را گرفته بودند   و از دربار ایران گسسته و با روم ساخته بودند ) گرفتند و توانستند سپاهی به قادسیه بفرستند این نخستین  تاختن به ایران بود  در ان سپاه  ایرانیان  گسسته از سپاه  ساسانی مسلمان و مسیحی شده بود بت پرستان و مسیحی عرب  هم بود یم سپاه که تنها برای  تاراج امده بود عربان خود پیش از این به گونه بسیار دژخیمانه ای کششتار همگانی شدند - پیشش از قادسیه  هنگام مرگ ابوبکر، مثنی بن حارثه  به مدینه رفت و عمر  تا چهار روز هرچه  از عربها خواست که برای یاری مثنی و رفتن عراق داو طلب شوند کسی برنخاست و هرچه تشویقشان کرد و گفت نخستین داو طلب  امیر سپاه خواهد بود و هرچه  سهم  را بالا برد و دوبرابر سهم جنگ در شام  و بیشتر گفت کسی برنخاست  - این زمانی بود که عربها دسته دسته می امدند تا عمر انان را به شمام بفرستد و گرد تا گرد مدینه پر از خیمه عربها بود  -- تا اخر تنها ابوعبیده ثقفی  بهمراه چند تا از خویشانش برخاست  و انان در راه نزد قبایل عرب رفتند و یاری خواستند هیچ قبیله  نپذیرفت - تاریخ نویسان  گفتند عرب پارسیان و خاندان  ساسانی را  گرامی میداشت برای همین  کسی نمی پذیرفت -  این همه جنگ که  پیش از قادسیه برای خالد بن ولید تراشیده اند همه  دروغ است همه تاریخ نویسان بزرگ گغته اند گفته اند که  پس ازجنگ پل   تا قادسیه کسی نام ایران را نمی اورد و جنگ پل هم نخستین بود چون مثنی به حارثه برای نخستین بار رفت مدینه و از انان خواست که همراه او به عراق بیاییند (مثنی با قبیله تغلب جنگ داشت میخواست مسلمانان را به یاری خود بیارد به  بنی تغلب و بنی تمیم  بتازد که در عراق بودند و نیمه شهری شده بودند  ) انها در  کمتر از یک ماه  سه بار به  روستاها و بازارهای انان تاختند و سپس یکی از فرمانداران همانجا تار و مارشان کرد - گفته اند بهمن جادویه بود اما بهن برای چنین چیز کوچکی مکی امد  بهمن جادویه  را سپس برای  این جنگ کوچک  برگزیدند -
در جنگ قادسیه سپاه مسلمانان هفت هزار تا بیشتر نبود اما ایرانیانی که همراه سپاه بودند توانستند چهار هزارتا از سپاه رستم را نزد خود بکشانند و گروهی را هم از جنگ بازدارند  رستم فرخزاد هم در یک پیشامد کشته شدبا  کشته شدن رستم همه چیز بهم ریخت و سپاه از هم پاشید مسلمان شدن گروهی از سپاهیان و بهره بردن سپاهیی که تا دیروز برای مزد و میهن میجنگید و اینک  نیمی  از همه تاراج و زمین بدست امده و  دارایی شهر ها، خود برای فروپاشی یک شاهنشاهی بزرگ بس بود -

فراموش نکنیم که شاپور در سنگنبشته اش عربان را از مردم  ایرانی خوانده  و نه از انیرانی - عربان  در شاهنامه نیز به ایرانیان وفادار بودند - بویژه در زمان ساسانی فردوسی بارها  بارها از انان و پیوندشان با ایرانیان گفته - عربان  همچنین در شاهنامه  از زمان فریدون همسر ایرجند  سرو شاه یمن وزیر فریدون و منوچهر است انا در کین ایرج و کین سیاوش با سپاه ایرانند
فریدون جهان را میان پسران بخش میکند چین و ترک را به تور  و خاور را  به سلم میدهد
نهفته چو بیرون کشید از نهان 
به سه بخش کرد افریدون جهان
یکی روم و خاور دگر ترک و چین
دگر دشت گردان و ایران زمین
از ایشان چو هنگام ایرج رسید
مر او را پدر شاه ایران گزید
هم ایران و هم دشت نیزه وران
همان  تخت شاهی و تاج سران
بنگریم که در شاهنامه نامه ایرانیان   پیوسته دشت عربان  بخشی از ایران بوده اری انرا جدا از ایران یاد میکند چون پارسی و اریایی نیستند اما بخشی از شهروندان ایرانند در جای جای شاهنامه  این را میبینیم اگر بخواهم همه را یاد کنم بسیار میشود تنها بخش بهرام گور و انوشیروان و خسرو  پرویز خود یک کتاب میخواهد

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۱۵:

به کام دل زیر دستان  منم

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۳۶ در پاسخ به دکتراحمدرضانظری چروده دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۸:

بیگمان او تنها مسلمانان ان زمان را میگوید عربان در زمان ساسانی   بخشی از ایرانیان شمرده میشدند  و بسیاری از عربان زرتشتی بودند

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۵:

به به دیوانه کننده است  سروده فردوسی چه زیباست  - هزار بار بخوانی هزار بار بیشتر شور خواندنش داری

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۵۶ در پاسخ به سیدمحمدجواد موسوی اعظم دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۵:

خالقی اینگونه معنی کرده سپردن را؟ سپردن   راه سپردن و راه پیمایی است  میگوید با داد تو شیر را زهره و یارای تاختن بر جانوران نیست -

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۵۲ در پاسخ به حیدری دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۵:

 هرجا که دادگری تو باشد  و تو بر ان فرمان برانی  شیر  ههم زهره ندارد به آهوان و گوزنان بتازد  چنگ اندازد  یک جا ارام میگیرد  و در پی شکار هم نمیرود

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۱۴ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱:

علاج  رنج تغافل دو روز پرهیز است

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۳۳ در پاسخ به مرتضی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:

درد  همانست که امروز انرا لرت/ لرد  میگوییم  دردی کش -باده  کش -دریا کش - کَش/چش = نوشیدن است  و هم اکنون  در پشتو انرا  به همین نوشیدن و اشامیدن به کار می برند خورل ،چَشل  = خوردن ، کشیدن =نوشیدن است

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۲۴ در پاسخ به دکتر ترابی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:

دیدم نوشته افشان امدم بنویسم که  پالاست  دیدم شما نوشتید هم درشت پالا و   خاک پرویز=خاک پالوده شده و نرم  را نشان از پالا بودن است- 
تو خسروا ز کدامین رمی که  خرد و کلان
براه تو همه  را دیده  خاک پرویز  ست

پالا ، پرور نیز است که  به خون پروری سپهر نیز گوشه میزند. بیز بیختن را  در لارستان و هرمزگان و نزد بلوچان گیز میگویند که نشان میدهد بیز را ایرانیان ویز گیز بیز میگفتند  چون گنجشگ و بنجشگ  ونجشگ .

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۳۹ در پاسخ به محمد دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثلثات:

داستان بر سر نام نیست این نه پهلوی ساسانی است و نه پهلوی پنج شهر پهله و نه پهلوی اشکانی  و زبان میان  پهلوی ساسانی و دری هم نیست این زبان تا دویست سال پیش  در شیراز رواج داشت و زمان کریمخان زند پارسی دری به شیراز امد

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۲ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۰۰ - پایان سفر:

مردی صادق و بزرگ بارها خوانده ام و بارها همراه خواندن  بر ایران و بر پاکی این مرد گریسته ام

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۴۹ در پاسخ به محمد علی باقرپور دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۹۲ - ارجان:

برادر این داست افسانه و ژاژ است  بهبهان روستایی بوده از ارجان و  پیش از اینها  در نوشته ها   نامش امده  ارغان را بومهن (زمینلرزه)  ویران کرد و نه  هین (سیل)

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۱۵ دربارهٔ عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » بسم الله الرحمن الرحیم:

نام اغش وهادان افتاده

جدت   قابوس بن وشمه‌گیر و نبیره‌ات  اغش وهادان   از خاندان   ملوک گیلان است،  بروزگار کیخسرو و ابوالمؤیّد بلخی خود از او و کار او  در شاهنامه گفته است.




 

 

۱
۲۰
۲۱
۲۲
۲۳
۲۴
۴۱
sunny dark_mode