گنجور

حاشیه‌گذاری‌های سیامک یوسفی

سیامک یوسفی


سیامک یوسفی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۶:

آسمان چون خرقِه ِ(یِ) رقصان و صوفی ناپدید
ای مسلمانان که دیده خرقهْ رقصان بی‌بدن

 

سیامک یوسفی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۶ - فرمودن والی آن مرد را کی این خاربن را کی نشانده‌ای بر سر راه بر کن:

تیر پران بین و ناپیدا کمان
جانها پیدا و پنهان جان جان
"جانها" با وزن شعر هماهنگی ندارد! شاید درست تر باشد اگر بگوییم:
جان ما پیدا و پنهان جان جان

 

سیامک یوسفی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

دوستانی که می پندارند بوستان سعدی یک مثنوی هست شاید این داستان خیالی ولی زیبای رفتن فردوسی به خواب سعدی را نشنیده باشند:
کتاب بوستان استاد سخن سعدی و شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی هر دو بر وزن عروضی متقارب مثمن محذوف (فعولن فعولن فعولن فعول) سروده شده اند.
میگویند فردوسی به خواب سعدی می رود و به او می گوید شنیده ام پا را از گلیم خود بیرون نهاده ای و گفته ای که شعر حماسی گفتن آسان است.
سعدی پاسخ می دهد آری بوستان من مانند شاهنامه تو در وزن متقارب است که وزن حماسی است. فردوسی میگوید یک نمونه بیاور. سعدی میگوید:
« خدا کشتی آنجا که خواهد برد ـ اگر ناخدا جامه بر تن درد»

فردوسی به خنده می افتد و میگوید اینکه نشد شعر حماسی. اگر من این را سروده بودم می گفتم:
« برد کشتی آنجا که خواهد خدای ـ اگر جامه بر تن درد ناخدای»

زنده باشید

 

سیامک یوسفی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

در پاکبازی هیچ سخنوری همتای سعدی نیست. حافظ با خود ستایی میگوید:
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر ذوق می کند شب همه شب دعای تو
سعدی با پاکبازی و بدون بلبل خواندن خویش و دلدار را از آن خود دانستن میگوید:
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
افتادگی را باید از سعدی آموخت
در جای دیگر حافظ با خودستایی میگوید:
دوش می آمد سروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند
همین را سعدی میگوید:
من دگر شعر نخواهم بنویسم که مگس
زحمتم می‌دهد از بس که سخن شیرین ست

-----------------
زنده باشید

 

سیامک یوسفی در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۳:

عقل و خرد فقیر تو پرورشش ز شیر تو
چون نشود ز تیر تو آنکه بدو کمان دهی
فقیر تو = نیازمند تو
نشود = گریز نتواند
تیر = تیر مژگان
کمان = کمان ابرو
عقل و خرد نیازمند انست که به شیر تو پرورش یابد و هرکه به او نگه کنی از تیر نگاهت گریز نتواند.
زنده باشید

 

سیامک یوسفی در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

قمری جان به سفر در ره دل پیدا شد
قمری جان سفری در ره دل پیدا شد

 

سیامک یوسفی در ‫۴ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:

الم به فارسی میشود بیماری و درد. ریش فارسی است و یعنی زخمی و درد آور مثل اینک بگوئیم دلم ریش است. پریشان هم از واژه ریش است. الم ریشت یعنی بیماری درد آور تو.

 

سیامک یوسفی در ‫۵ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷:

قیامت میکنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن

 

سیامک یوسفی در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

عشق راستین زمینی به دور از هوی و هوس نشانه ای از عشق آسمانی است. سعدی در عشق پاکباز است و از اینگونه عشق زمینی میگوید:
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم ـ که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
در چشم بامدادان به بهشت بر گشودن ـ نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشائی
زنده باشید

 

سیامک یوسفی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌ام:

با عرض احترام:
این شعر نه در وصف شمس است نه در وصف خدا و نه در وصف علی. این شعر در وصف عشق است. خود عشق نه چیز دیگر. عشق گردون را می گرداند و به هر چیز آسیب رساند آن چیز جان گیرد.
زنده باشید.

 

۱
۲
sunny dark_mode