گر تو به خلاف دولت سلطانی
در کنج عدم نهان شدن نتوانی
اینک بنگر که سورریش کرد خلاف
جان داد و نمی رهد ز سرگردانی
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
گر تو به خلاف دولت سلطانی
در کنج عدم نهان شدن نتوانی
اینک بنگر که سورریش کرد خلاف
جان داد و نمی رهد ز سرگردانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر به فردی اشاره میکند که نمیتواند در برابر قدرت سلطانی پنهان شود و به نوعی در چنگال سرنوشت گرفتار است. او به داستان سورریش اشاره میکند که با وجود مخالفت با سلطنت، جان خود را از دست داده و نتوانسته از سرگردانی رهایی یابد. بنابراین، به نوعی نشان میدهد که سرنوشت و قدرت سلطانی هر کسی را به راحتی در مینوردد.
هوش مصنوعی: اگر نتوانی در گوشهای از عدم پنهان شوی، با وجود مخالفت با حکومت سلطنتی، این به این معناست که تو نمیتوانی در برابر قدرت سلطانی خود را پنهان کنی.
هوش مصنوعی: به این موضوع توجه کن که سَورریش (شخصیتی یا موضوعی خاص) به خاطر مشکلاتی که دارد، با تمام وجود تلاش میکند و از سرگردانی و بلاتکلیفی رهایی نمییابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هستی که عیان نیست روان در شانی
در شان دگر جلوه کند هر آنی
این نکته بجو ز کل یوم فی شان
گر بایدت از کلام حق برهانی
ای دوست مرا دید همی نتوانی
بیهوده چرا روی ز من گردانی
بی جرم و جنایتی که از من دانی
چون پیر خر از نیش، ز من ترسانی
اقبال براندت که حکمت خوانی
ور نام طلب کنی ز نان در مانی
بردار مرا ز خاک اگر بتوانی
تا پیش تو بر خاک نهم پیشانی
ای آنکه بروی قبله خوبانی
دل را دل و تن را تن و جان را جانی
گفتم بدلت خریدم از نادانی
اکنون که پدید است بجان ارزانی
شوخی صنمی خوشی کشی خندانی
طوطی سخنی و عندلیب الحانی
چون برده دلم به لابه و دستانی
لابد پس دل روم چو سرگردانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.