دوش بر هندوی خود بدمستیی ترکانه کرد
تا امید آشناوش (را) چنین بیگانه کرد
صبر اندک زاد را از خان و مان آواره یافت
عقل پیرآموز را در سلسله دیوانه کرد
تا دلم در سنبل گلسای او یک خانه ساخت
خار هجرش در دل پر خون هزاران خانه کرد
مشک را خون شد جگر کان عارض چون آینه
زلف چین بر چین او مشاطگی بیشانه کرد
تا جهان را شمع رویش گشت شاهد خانه
هرکه جانی داشت خود را بر رخش پروانه کرد
هست نیکو گرچه نیکو رفت بر ما یا نرفت
اوست رحمت گرچه رحمت کرد بر ما یا نکرد
آفتاب خسروان بهرامشاه آن شه که او
هرچه بخشید ار سعادت مشتریوارانه کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرد
اشک شور من نمک در دیده پیمانه کرد
تازه شد زخم هواداران، مگر باد صبا
زلف مشکین ترا در دامن خود شانه کرد؟
(در گلستانی که روید دام چون سنبل ز خاک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.