کریمی کو که در عالم زبون نیست
اسیر و عاجز این چرخ دون نیست
عروس بخت را گر زیوری هست
در این نه حقه آیینه گون نیست
اگر این است هستی ها که دیدم
درین کان هیچ نقدی نیست چون نیست
حسن بگذارد نیا را همان گیر
که این کژدم در این طاس نگون نیست
دو عالم را فراخائی بپندار
که از کنج دل تنگت برون نیست
که در ملک اجل سوی زمانه
بدین تنگی بدین کویت درون نیست
فلک گر نافه ای گردد پر از مشک
اگر رنگست آن جز رگ خون نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه گویم رقص تو چون است و چون نیست
حشیش است این نشاط اندرون نیست
به تقلید فرنگی پای کوبی
به رگهای تون طغیان خون نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.