سفینه ای به من آورد صدر دریا دل
بدان غرض که ز کلکم شود سواد پذیر
گشادم و ز سوادش کتابتی دیدم
چو عقد لولو منثور و سمط در نثیر
همه به صفحه کافور مشق کرده به مشک
همه چو برگ سمن عجم بر زده ز عبیر
نهاده سلسله ها از سواد بر نقره
کشیده گردن روز سپید در زنجیر
شبش چو روز نمود آنچه داشت اندر دل
ولیک روزش چون شب نهفت راز ضمیر
الف برای فتوت ستاده بر هم دست
چو مرد مجرم تائب بمانده در تشویر
حروف منحنیه جمله در رکوع و سجود
چو در هیاکل رهبان چو در صوامع پیر
یکایک ارچه در اشکال مختلف بودند
بدند متفق اندر ثنای صدر کبیر
ستوده صاحب عادل ظهیر دولت و دین
نصیر ملک که بادش خدای یار و نصیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع
همی بدادی تا در ولی نماند فقیر
بسا کسا که برهست و فرخشه بر خوانش
بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر
مبادرت کن و خامش مباش چندینا
[...]
نگر به لاله و طبع بهار رنگ پذیر
یکی برنگ عقیق و دگر ببوی عبیر
چو جعد زلف بتان شاخهای بید و خوید
یکی همه زره است و دگر همه زنجیر
درخت و دشت مگر خواستند خلعت زا بر
[...]
بتی که راستی از قد او رباید تیر
بتیر غمزه ز گردون فرود آرد تیر
نه سیب سرخ بود با رخان او مر مهر
نه با درنگ بود چون رخان من مه تیر
ز خواب دیده پر آب من ندارد بهر
[...]
بهست قامت و دیدار آن بت کشمیر
یکی ز سرو بلند و یکی ز بدر منیر
بتی که هست رخ و زلف او به رنگ و به بوی
یکی شبیه عقیق و یکی بسان عبیر
دل و برش به چه ماند به سختی و نرمی
[...]
عمید دولت عالی و خاص مجلس میر
امین گنج شه و حمل بخش حمله پذیر
نهاده روی ز حضرت بدین دیار به غزو
به طالعی که قضا روبود به فتح بشیر
گشاده حشمت او دست عدل بر عالم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.