گرفتم رای پیوندی نداری
به عشوه هم زبان بندی نداری
به لابه تا کی ات گویم مرا باش
بگو آری که سوگندی نداری
امید آرزو از تو که دارد
که پاس آرزومندی نداری
مکن یکچند با من سرد مهری
که رونق بیش یکچندی نداری
اگر چه در میان خوبرویان
به لطف و حسن مانندی ندای
ز چندان گنج حسن آخر بدیدم
که جز طره پس افکندی نداری
مکن بر من سرافرازی که باری
چو سلغر شه خداوندی نداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از محبوب خود میخواهد که به او جواب مثبت بدهد و عشقی sincere نشان دهد. او احساس میکند که محبوبش هیچ تعهدی نسبت به او ندارد و به وفاداری او شک دارد. شاعر نگران سردی و بیمحبتی محبوبش است و از او میخواهد که این رفتار را تغییر دهد، زیرا او چیز زیادی برای از دست دادن ندارد. در نهایت، او به زیبایی و جذابیت محبوب اشاره میکند و میگوید که با وجود زیباییاش، اگر وفاداری نداشته باشد، ارزش چندانی ندارد.
هوش مصنوعی: من متوجه شدم که تو هیچ ارتباطی با من نداری و حتی نمیتوانی به زیبایی صحبت کنی.
هوش مصنوعی: چقدر میتوانم از تو بخواهم که با من باشی؟ فقط یک بار بگو آری، چون تو قسمی به این موضوع ندادی.
هوش مصنوعی: کسی که به تو امید و آرزو دارد، باید بداند که تو نمیتوانی آرزوهای او را برآورده کنی.
هوش مصنوعی: لطفاً در مورد من بیمحبت و سرد رفتار نکن، زیرا دوام خوشی و خوشحالیم بیشتر از این نیست که ادامه پیدا کند.
هوش مصنوعی: اگرچه در میان زیبایان کسی به لطافت و جمال تو نمیرسد، صدای تو همواره دلنشین و جذاب است.
هوش مصنوعی: از زیباییهای فراوانی که دیدم، تنها چیزی که باقی ماند، موهای طولانیات بود که آن را به عقب انداختهای.
هوش مصنوعی: برتری و فخر بر من نکن، زیرا که تو هم مثل من در برابر قدرت خداوندی هیچ الهامی نداری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گل خندان خجل گردد بهاری
که تو رنگ از بهار و گل به آری
بسیم ومشک نازد جان ازیرا
که سیمین عارض و مشکین عذاری
نگار قندهاری قند لب نیست
[...]
پدید آورد آن را از هیولی
چهار ارکان بدین هر چار معنی
دیم یک عندلیب خوشنوائی
که مینالید وقت صبحگاهی
بشاخ گلبنی با گل همی گفت
که یارا بی وفایی بی وفائی
همای کلک تو مرغی است لاغر
که از منقار او شد ملک فربی
هر آنکس کو تو را بیند بپرسد
که این خورشید تابنده است یا نی
بسا کاخا که محمودش بنا کرد
که از رفعت همی با مه مرا کرد
نبینی زآن همه یک خشت بر پای
مدیح عنصری ماندهست بر جای
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.