چون زلف سرفشان تو در تاب میرود
شب در پناه پرتو مهتاب میرود
چون ابروی کمانکش تو تیر میکشد
از چشم عاشقان تو خوناب میرود
بر بوی روز وصل تو و بیم هجر شب
این سوی بزم و آن سوی محراب میرود
صد جادوی فسان خوان افسانه میکنند
تا چشم نیممست تو در خواب میرود
هر شامگاه موج ز شنگرف اشک من
بر قلههای قلعه سیماب میرود
خاک درت دریغ چه داری ز چشم من
کاینجا به نرخ لولو خوشاب میرود
بر جان من غم تو و عمرم از غمت
چون ریگ مینشیند و چون آب میرود
در دور درد هجر تو و ذوق شعر من
کار از سماع چنگ و می ناب میرود
در گوش عدل صاحب دیوان ز نظم تو
بر لفظ مجد قصه ز هر باب میرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سروری که سرو امانی بباغ فضل
از چشمه سار لطف تو سیراب می رود
در روزگار دست تو پای امید خلق
چون خامۀ تو پر گهر ناب می رود
از ننگ رنگ روز حسودت شب سیاه
[...]
چشم تو خفته ایست که در خواب می رود
زلف تو آفتی ست که در تاب می رود
هندوی سنبل تو چه دزد دلاور است؟
کو شب به روشنایی مهتاب می رود
هر دم ز شور پسته شیرین تو مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.