گنجور

 
صابر همدانی

دو چشم مست تو، بی‌مِی، خراب‌تر ز من است

چنان که طالع خوابیده، خواب‌تر ز من است

شبی نشد که نباشم به پیچ و تاب غمت

اگرچه زلف تو پرپیچ‌و‌تاب‌تر ز من است

ز سوز عشق مپرس از من و بپرس از دل

که در مقام تو حاضرجواب‌تر ز من است

در این زمانه به هر سینه می‌نهم دستی

ز آتش غم عشقت، کباب‌تر ز من است

به محفلم تو درآ، تا به من حسد ورزد

کسی که خانه پر از آفتاب‌تر ز من است

به غنچه شرح دل تنگ خود نخواهم گفت

که او به خون جگر، دل خضاب‌تر ز من است

کسی نثار تو چون من نکرد گوهر عمر

به غیر چشم که او باشتاب‌تر ز من است

ز شام وصل تو آموخت طی راه ادب

هلال عمر که پا در رکاب‌تر ز من است

کسی سخن ز من امروز خوب‌تر گوید

که از جمال تو او کامیاب‌تر ز من است

کسی که خواند مرا بی‌کتاب در ره عشق

مرا کتابی و او بی‌کتاب‌تر ز من است

کنون به دولت فقرم حسد برد (صابر)

کسی که منعم و عالی‌جناب‌تر ز من است

 
sunny dark_mode