گنجور

 
حاجب شیرازی

چشم تو آهوی ختن پرورد

لعل لبت در عدن پرورد

عکس لب و روی تو لعل و عقیق

آن به بدخش این به یمن پرورد

سرو جوانا، به چمن چم چو من

تا که قدت سرو چمن پرورد

در صدف سینه و دریای دل

علم بیان در سخن پرورد

ثابت و سیار فلک را، ز مهر

از سر قدرت مه من پرورد

بی خبر از جان وز جانانه کیست

پر خور و خوابست که تن پرورد

بر جدو آب علم ادب درس ده

نخل جوان نخل کهن پرورد

بیشه ببران سر شیران بود

گرچه زبانیست که زن پرورد

«حاجب » درویش به اندرز و پند

روز و شب ابناء وطن پرورد