صبح شد ساقیان مست و خراب
در کدو، از سبو کنید شراب
شب تاریک روز روشن شد
الصبوح الصبوح یا اصحاب
صبح شد نوبت صبوحی شد
رخ بشوئید از خماری خواب
صبح شد کرد آفتاب طلوع
تابکی می کشیم در مهتاب
صبح صادق چو شد سهیل دمید
مرد بیچاره کرمک شب تاب
باده ده ساقیا ادب تا چند
بین الاحباب تسقط آلاداب
ما ز خم یافتیم و میخانه
آنچه می خواست زاهد از محراب
سبحه آن دور، را نخواهد زد
که زند دور جام باده ناب
نقد با ساقی است و نسیه به محض
خلد کوثر کوائب الاتراب
چند ساغر، به «حاجب » درویش
داد باید به بانگ چنگ و رباب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر سؤالی کز آن لب سیراب
دوش کردم همه بداد جواب
گفتمش جز شبت نشاید دید
گفت پیدا بشب بود مهتاب
گفتم از تو که برده دارد مهر
[...]
به چه ماند جهان مگر به سراب
سپس او تو چون دوی به شتاب؟
چون شدستند خلق غره بدو
همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟
زانکه مدهوش گشتهاند همه
[...]
لاله داری شکفته بر مهتاب
مشگ داری گرفته بر مه تاب
مشگ چون موی تو ندارد بوی
ماه چون روی تو ندارد تاب
پیل با عشق تو ندارد پای
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
من مسکین در این رباط خراب
ساخته خانه بر ره سیلاب
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.