شد فصل دی و صفای بستان
از لاله رخی پیاله بستان
بستان چو بهشت عدن شد باز
در باغ خرام از شبستان
در گلشن قدس گلبن فیض
بخرام چو سرو در گلستان
رندان جهان بحق سرآیند
شرح غم و عشق ما بدستان
ادریس که شد به خلق استاد
شاگرد تو بوده در دبستان
از تو همه صدق و رحم و انصاف
وز ضد تو کذب و مکر و دستان
شیری تو، به نیستان وحدت
ناشسته دهان ز شیر پستان
. . . و زبان هوشیاریست
از مست دوای هوش مستان
گل قند لبت دوای دلهاست
عناب چه حاجت و سه پستان
مستان تو «حاجبا» توانند
آورد بهار در زمستان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
واجب صدقهام به زیر دستان
گو خواه بدزد و خواه بستان
ای روی تو شمع بتپرستان
یاقوت تو قوت تنگدستان
زلف تو و صد هزار حلقه
چشم تو و صد هزار دستان
خورشید نهاده چشم بر در
[...]
ای ساقی و دستگیر مستان
دل را ز وفای مست مستان
ای ساقی تشنگان مخمور
بس تشنه شدند می پرستان
از دست به دست می روان کن
[...]
سر مست رود چو در گلستان
پامال کند جمال بستان
من ناله کنان ز غم همه شب
او خفته به ناز در شبستان
یارب که از آن خدای ناترس
[...]
ای چشم تو چشم بند مستان
روی تو چراغ بت پرستان
بادام تو نقل میگساران
عناب تو کام تنگدستان
مرجان تو پرده دار لؤلؤ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.