گنجور

 
حاجب شیرازی

نسیم صبح به عالم زمن سلام رسان

پس از سلام تو این بهترین پیام رسان

به بزم مردم دانا چو بگذری زنهار

تو این پیام به خوبان زخاص و عام رسان

بگو که فصل بهار است و جشن جمشید است

بگوش جمله پیامم به احترام رسان

اگر که مفتی شهرت خم و سبو بشکست

بحکم شهنه عدلش به انتقام رسان

مقام فقر بسی برتر از مقامات است

بسعی و جهد تو خود را در این مقام رسان

شهان به قدرت و حشمت به خویش می بالند

تو خود زفقر و قناعت به احتشام رسان

بیا نسیم سحر چون تو روح قدس منی

به طاق ابروی مردان ز من سلام رسان

به کوه و دشت چو خود مشکبار می گذری

تواین غزل به غزالان خوش خرام رسان

رسد بیان و فصاحت به اهتمام ولی

کنون تو نامه خود رابه اختتام رسان

اثر به صحبت خامان و ناتمامان نیست

تو این کلام بهر پخته و تمام رسان

سلام معنی خیر و سلامت است بلی

زمن سلام به هر سالم همام رسان

زماه عارض او شامها به صبح رسید

ززلف تیره خود صبحها به شام رسان

امام رسته ز، هر قید و تارک دنیاست

تو این حدیث به مأموم و بر امام رسان

ز «حاجب » این غزل نغز و این عطیه خاص

بگوش اهل حقیقت به اهتمام رسان